لئوپولد فون رانکه ـ یادداشتی درباره پدر تاریخنویسی مُدرن
لئوپولد فون رانکه ـ پدر تاریخنویسی مُدرن
قانون لئوپولد فون رانکه که هیچ روایتی از گذشته «تاریخ» نیست مگر آنکه راوی، زحمت جستجو در اسناد قدیمی را به خود داده باشد، تاریخنویسی – یعنی مورخ بودن – را عملاً به یک حرفه و تخصص تبدیل کرد: یعنی کاری که برای انجام آن باید آموزش دید، تمرین کرد و عمری را به پای آن گذاشت.
بیست و سوم مه سال ۱۸۸۶ در برلین از دنیا رفت. برخی – با دلایلی محکم – او را پدر تاریخنویسی مُدرن میشناسند، که کوشید روایت تاریخ را از قصهپردازی و تخیلات رمانتیک جدا کند و شعارش هم این بود: فقط بیان واقعیت ماجرا. به قول جان آرنولد مهمترین میراثی که از این پدر برای ما به جای ماند تأکیدش بود بر اتکا و وفاداری کامل به اسناد و مدارک، و این درس مهم که «اگر مورخان در رجوع به آرشیوهای مستند سختکوشی به خرج دهند میتوانند و باید تاریخی علمی و بیطرفانه به دست دهند.» لئوپولد فون رانکه ۹۱ سال عمر کرد. سالهای آخر نه میتوانست بخواند و نه بنویسد. گاهی که حوصله داشت از خاطراتش میگفت و یکی از دستیارانش این گفتهها را ثبت میکرد. از مرد جوانی میگفت که با خواندن رمانهای تاریخی، به ویژه آثار والتر اسکات عاشق تاریخ شد و در آن فرورفت. اما رفتهرفته از روایتهایی تا این حد تخیلی دلزده شد و سعی کرد گذشته را به همان شکلی که واقعاً بوده ببیند. میگفت: «این آثار را با شور اشتیاقی زایدالوصف میخواندم، ولی انتقاداتی هم به آنها داشتم. از جمله از تصویر ارائهشده از شارل کچل و لویی یازدهم که با شواهد تاریخی در تناقض کامل مینمود رنجیدهخاطر میشدم. روایتهای آن دوره را که مطالعه کردم یقین یافتم که آن شارل کچل یا لویی یازدهمی که اسکات تصویر کرده بود اصلاً وجود خارجی نداشتهاند… با این مقایسه مطمئن شدم که خود منابع تاریخی زیباتر و درهرحال جالبتر از داستانهای رمانتیک هستند. چنین شد که به کل از آثار داستانی رویگردان شدم و تصمیم قاطع گرفتم که از دخالت دادن هرگونه ابداع و تخیل در آثارم پرهیز کنم و کاملاً به واقعیات پایبند باشم.» رانکه فقط مخالفت قصهپردازی و دستکاری کردن آدمها و حوادث برای خلق داستانی جذاب نبود. او «تاریخهای فلسفی» را – که نویسندگان قرن هجدهم مینوشتند – نیز رد میکرد و روش کار این راویان را تحریف تاریخ میدانست. از نظرش این نویسندگان، روشنفکرانی متکبر بودند که براساس توهمات شخصی درباره گذشته مینوشتند و گاهی برای اثبات ادعاهای خودشان، واقعیتهای بدیهی را هم نادیده میگرفتند. اما رانکه تصویر دیگری از مورخ، از راوی گذشته ارائه داد: پژوهنده موشکاف اسناد خاکگرفته، تحلیلگر آرام و خونسرد مسائل ظریف، و داور بیغرض و جدی حقیقت بیطرفانه. به این ترتیب او سنت بازخوانی گذشته را متحول کرد و مسیر تازهای پیش پای مورخان گذاشت. البته نسلهای بعدی از رانکه هم گذشتند و با بازاندیشی درباره مسائلی مثل «حقیقت» و «بیطرفی» سطح مطالعات تاریخی را بالاتر بردند. اما این قانون رانکه، هنوز هم معتبر و نامخدوش باقی است که هیچ روایتی از گذشته «تاریخ» نیست مگر آنکه راوی، زحمت جستجو در اسناد قدیمی را به خود داده باشد (با این فرض که توانایی خواندن و فهمیدن محتوای این اسناد را دارد). تازه از اینجاست که بحث درباره ارزش و اعتبار این روایتها معنی پیدا میکند. این قانون بود که تاریخنویسی – یعنی مورخ بودن – را عملاً به یک حرفه و تخصص تبدیل کرد، یعنی کاری که برای انجام آن باید آموزش دید، تمرین کرد و عمری را به پای آن گذاشت.
منبع: روزنامه اعتماد (شماره ۴۹۳۴) ـ مرتضی میرحسینی