اورول تاریخ را چگونه میدید؟ یادداشتی درباره نگاه نویسنده مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴
اورول تاریخ را چگونه میدید؟ یادداشتی درباره نگاه نویسنده مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴
«تاریخ مشتمل است بر یک سلسله شیادی، که تودههای مردم را ابتدا به دام میکشند و با وعده ناکجاآباد به عصیان وادارشان میکنند و پس از آنکه تودهها وظیفه خویش را انجام دادند، از نو باز بندی [=اسیر] اربابان جدید میشوند.»
جرج اورول که معمولاً او را با دو کتاب مشهورش، یعنی مزرعه حیوانات و ۱۹۸۴ میشناسیم، عمر کوتاهی داشت. بیستوپنجم ژوئن ۱۹۰۳ در هند – که آن زمان مستعمره پادشاهی انگلیس بود – متولد شد و زمستان ۱۹۵۰ در لندن از دنیا رفت. فقط ۴۶ سال زندگی کرد، اما زندگی او غنی و پرفرازونشیب بود. حتی در جنگ داخلی اسپانیا شرکت کرد و مدتی کنار جمهوریخواهان با فاشیستها جنگید. تجربیات کوچک و بزرگش او را به مردی آزادمنش و دشمن سرسخت حکومتهای تکحزبی و دیکتاتوری تبدیل کرده بود. در رمان ۱۹۸۴ که یک سال قبل از مرگش منتشر شد از دیکتاتوریهای تمامیتخواه نوشت و تصویری هراسانگیز از جامعه زیر سیطره این جنس حکومتها ارائه کرد. آن زمان بسیاری حتی در خود غرب هم – بیاعتنا به تجربه فاشیسم در ایتالیا و حکومت نازیها در آلمان – این داستان را تخیلی و افراطی توصیف کردند و حتی به آن برچسب پروپاگاندا زدند. اما هرچه قرن بیستم جلوتر رفت، درستی آنچه جرج اورول میگفت بیشتر و واضحتر ـ و بارها و بارها ـ اثبات شد. آشکار شدن آنچه در شوروی و چند کشور اروپای شرقی میگذشت نشان داد که رمان او نه تخیلی به آن معنی رایج و آشنا، که فقط آمیخته به کمی اغراق برای ارائه تبیین بهتری از واقعیت بوده است. اورول میدید که نظامهای دیکتاتوری از یکسو دستاوردهای واقعی و موهومشان را به رخ همه از جمله مردم خودشان میکشند و از طرف دیگر با سرکوب و ایجاد اختناق و ارعاب شهروندان، جامعه را از هرچه زیبا و اصیل است محروم میکنند؛ «این روزها عشق ناب یا شهوت ناب در کار نبود. عواطف ناب در میان نبود، چرا که همه چیز آمیخته به ترس و نفرت بود.» میدانست غایت نهایی چنین حکومتهایی، فراتر از همه شعارها و تبلیغاتشان چیست؛ «حزب فقط به خاطر خودش قدرت میجوید. ما به خیر و صلاح دیگران علاقه نداریم، تنها و تنها به قدرت علاقهمندیم. نه ثروت یا تجمل یا طول عمر یا خوشبختی؛ فقط قدرت، قدرت محض… ما میدانیم که هیچکس قدرت را به قصد واگذاری آن به دست نمیگیرد. قدرت وسیله نیست، هدف است. آدمی دیکتاتوری را به منظور حراست از انقلاب به پا نمیکند، انقلاب میکند تا دیکتاتوری را برپا کند. هدف اعدام، اعدام است. هدف شکنجه، شکنجه است. هدف قدرت، قدرت است…» (به نقل از ترجمه صالح حسینی، نشر نیلوفر). البته مزرعه حیوانات جرج اورول که سال ۱۹۴۵ میلادی منتشر شد و در برخی ترجمههای فارسی قلعه حیوانات هم نام گرفته است داستان پرطرفدارتری است. داستان شورش حیوانات مزرعه ضد صاحبشان و فراری دادن او از آنجا، و ماجراهای جالبی که بعد از آن، در دوره حکومت خوکها روی میدهد. دو جمله معروف از جملات اورول که نسلهاست نقل و تکرار میشود به همین داستان برمیگردد. یکی آن جمله «جملگی حیوانات باهم برابرند، ولی عدهای در برابری اولیترند» و نیز این جمله جزماندیشانه و تلخ درباره سیر حیات بشر متمدن یا آنچه تاریخ خوانده میشود؛ «تاریخ مشتمل است بر یک سلسله شیادی، که تودههای مردم را ابتدا به دام میکشند و با وعده ناکجاآباد به عصیان وادارشان میکنند و پس از آنکه تودهها وظیفه خویش را انجام دادند، از نو باز بندی [=اسیر] اربابان جدید میشوند» (هر دو جمله به نقل ترجمه صالح حسینی) در داستان مزرعه حیوانات هم خوکی به نام ناپلئون جای مالک مزرعه را میگیرد و به همان سبک و سیاق، شاید حتی بدتر از او با دیکتاتوری بر حیوانات حکومت میکند؛ «ناپلئون گفت بناست بعد از ظهرهای یکشنبه هم کار باشد، البته این کار دلبخواهی است، منتها اگر حیوانی تن به این کار ندهد جیرهاش نصف میشود.»