«من متهم می‌کنم» و ماجرای تقابل امیل زولا با حکومت فرانسه

«من متهم می‌کنم» و ماجرای تقابل امیل زولا با حکومت فرانسه

تاریخ بلاگ


نامه با عنوان «من متهم می‌کنم» در روزنامه «آورُر» به مدیریت ژرژ کلمانسو منتشر شد و به نوشته باربارا تاکمن در کتاب برج فرازان، هدف اصلی زولا از نوشتن آن، خارج کردن پرونده دریفوس از دادگاه نظامی و کشاندن محاکمه به دادگاه‌های عادی بود.


یک: اواخر سال ۱۸۹۷ میلادی عده‌ای از پاریسی‌ها خواهان بازبینی در پرونده منتهی به محکومیت سروان یهودی آلفرد دریفوس شدند و این ادعا را طرح کردند که او قربانی تبانی کثیف چند نفر از نظامیان فرانسوی شده است. پای امیل زولای رمان‌نویش هم به این کارزار کشیده شد و ماجرای محکومیت دریفوس را که در ماجرایی حاشیه‌ای و کم‌اهمیت بود به موضوعی ملی برای فرانسوی‌ها و مهم‌ترین بحث روزشان تبدل کرد. آنتوان چخوف که آن زمان در نیس فرانسه اقامت داشت به یکی از دوستانش نوشت: «ما در اینجا به جز راجع به زولا و دریفوس درباره هیچ چیز دیگر گفت‌وگو نمی‌کنیم.» زیرا زولا در آن مقطع پرخواننده‌ترین نویسنده فرانسه با بالاترین دستمزد بود و هم طرفدارانی پرشور و هم مخالفانی راسخ داشت. در رمان‌هایش ـ که نقطه اوج مکتب ناتورالیسم هم محسوب می‌شوند ـ زندگی فرانسوی‌ها را بی‌پرده و بدون مسامحه نشان می‌داد و دنیایی را به تصویر می‌کشید که از وزیر و وکیل گرفته تا روسپی و دریوزه در آن حضور و نقش داشتند. چنان زنده و ملموس، چرک و کثافت زندگی را نشان می‌داد که بسیاری از خانواده‌های محترم و آبرومند خواندن رمان‌هایش را برای فرزندان، به ویژه دخترانشان ممنوع کرده بودند.

دو: زولا در دفاع از دریفوس و به گفته خودش برای اعاده حیثیت از «حقیقت» در ماجرا مداخله کرد و سال ۱۹۸۹ در چنین روزی آن نامه سرگشاده را خطاب به رئیس‌جمهور فرانسه نوشت. نامه با عنوان «من متهم می‌کنم» در روزنامه «آورُر» به مدیریت ژرژ کلمانسو منتشر شد و به نوشته باربارا تاکمن در کتاب برج فرازان، هدف اصلی زولا از نوشتن آن خارج کردن پرونده دریفوس از دادگاه نظامی و کشاندن محاکمه به دادگاه‌های عادی بود. زولا در این نامه بلند که هر بند آن با جمله «من متهم می‌کنم» آغاز می‌شد به صراحت از همه کسانی که به اعتقاد وی در محکوم کردن یک بی‌گناه دست داشتند نام برد و دلایل خود را برای مجرم و گناه‌کار دانستن آن‌ها یک به یک برشمرد. او حتی وزارت جنگ کشورش را متهم کرد که در مطبوعات دست به «مبارزه‌ای شنیع» زده است تا «مردم را گمراه و بدکاری خود را پنهان کند». واکنش و ضدحمله کسانی که در این نامه متهم شده بودند بسیار شدید بود. با فشار آن‌ها بود که دولت دستور تعقیب زولا را صادر کرد و بیشتر مطبوعات فرانسوی نیز یکصدا «به رذیلانه‌ترین طرز او را هدف هزل و بدگویی قرار دادند». اما زولا، چنان‌که از او انتظار می‌رفت، عقب ننشست و پا پس نکشید؛ «برای شتاب بخشیدن به فوران حقیقت و عدالت. بگذارید مرا به دادگاه بکشانند. بگذارید تحقیق در روز روشن انجام بگیرد. من منتظرم».

سه: روزنامه اورور که «من متهم می‌کنم» را منتشر کرد بیشتر از ۳۰۰ هزار نسخه فروخت، هرچند به قول باربارا تاکمن «بسیاری از خریداران، ملیت‌گرایانی بودند که نسخه‌های خریداری‌شده را همانجا در خیابان‌ها آتش می‌زدند.» رئیس ستاد ارتش فرانسه به قاضی دادگاه گفته بود در این کشور یا جای ماست یا جای زولا، و از این‌رو تصمیم دادگاه مبنی بر محکوم کردن زولا از قبل قطعی بود و فقط درباره شدت مجازاتش هنوز تردید وجود داشت. زولا در جلسات دادگاه از خودش دفاع کرد و گویا هر بار که شروع به صحبت می‌کرد عده‌ای از تماشاگران با سوت و هو کشیدن جنجال می‌کردند. او به ۴۰ سال کار ادبی، به ۴۰ جلد کتابی که نوشته و به خدماتی که به فرهنگ فرانسه کرده بود قسم خورد که دریفوس گناهی ندارد و خودش «من متهم می‌کنم» را هم فقط و فقط به امید نجات کشور از دروغ و ظلم نوشته است؛ «می‌دانم احتمالاً محکوم خواهم شد، اما فرانسه روزی از من به خاطر اینکه شرفش را نجات داده‌ام سپاسگزاری خواهد کرد.» زولا به تحمل یک سال زندان و پرداخت ۳ هزار فرانک جریمه نقدی محکوم شد، که اشد مجازات برای جرایم این‌چنینی بود. تقاضای فرجام‌خواهی کرد و به انتظار تغییر رای نهایی نشست، اما حکمش قطعی بود. خودش می‌خواست در پاریس بماند و همچنان بجنگد، اما به اصرار شماری از دوستانش ـ و طبق یک سنت جا افتاده فرانسوی ـ پیش از اجرای حکم، یعنی سال ۱۸۹۸ در چنین روزی (۱۴ ژانویه) از فرانسه گریخت و به انگلیس رفت. رابرت جیلدیا در کتاب فرزندان انقلاب می‌نویسد: «این قضیه دریفوس در حکم تولد روشنفکری متعهد به آرمان عمومی در فرانسه بود… آنچه در آن هنگام نیرومند بود این احساس دریفوسی‌ها بود که گروه کوچکی از حوارایان‌اند که به سبب تعهد خود به حقیقت و عدالت کیفر می‌بینند، آماده‌اند تا در صورتی که لازم باشد در هیئت شهیدان جان خود را در راه آرمان نثار کنند.»