ایوان مخوف چگونه فرمانروایی بود؟ ـ نگاهی به کارنامه ایوان چهارم

ایوان مخوف چگونه فرمانروایی بود؟

تاریخ بلاگ


شاید حق با ویل دورانت بود که می‌گفت ایوان مخوف یکی از آن مردان برجسته تاریخ است که «اگر هرگز قدم به عرصه وجود نمی‌گذاشتند، هم برای کشورشان و هم برای بشریت بسی بهتر می‌بود.»


ایوان چهارم تازه ۳ سالش شده بود که پدرش واسیلی سوم از دنیا رفت و بسیار زودتر از آنچه انتظار می‌رفت جای او را گرفت. به جز چند سالی که مادرش نایب‌السلطنه بود، تا نوجوانی زیر سایه و بازیچه اشراف روسیه ماند و شخصیتی حاشیه‌ای و کم‌اهمیت تلقی شد. می‌گویند چون در انزوا و محرومیت رشد کرد به بدبینی و مکر پناه برد و قساوت، مهم‌ترین ویژگی‌اش شد. در ۱۶ سالگی، شانزدهم ژانویه سال ۱۵۴۷ در چنین روزی رسماً تاجگذاری کرد و فرمانروای روسیه شد. چندی بعد هم با دختری نجیب‌زاده به نام آناستازیا رومانف پیوند زناشویی بست، نام خانوادگی او را پذیرفت و آن را برای جانشینانش – که خاندان سلطنتی روسیه محسوب می‌شدند – به میراث گذاشت. همان بَدو سلطنت با کلیسا به تفاهم رسید و دو کشیش بانفوذ و برجسته را برای وزارت به خدمت گرفت. اما بخشی از ثروت کلیسا را به نفع خزانه خودش مصادره کرد و در درآمدهای آن نیز با کشیشان شریک شد. جمعی از اشراف وفادار را هم دور خودش جمع کرد و به کمک آنان همه مخالفان و دشمنانش را یکی بعد از دیگری از سر راه برداشت. هم با قزاق‌ها و هم با تاتارها جنگید، قلمرو دولت مسکو را از هر سو گسترش داد و مرزهای خود را تا ساحل دریای خزر جلو برد. تندخو و آتشین‌مزاج بود و گاهی فقط در یک لحظه از شدت خشم از خود بی‌خود می‌شد و به قول یکی از درباریانش «مثل اسب، کف بر دهان می‌آورد.» بلندقد و تنومند و قوی‌بنیه بود و ظاهری هراس‌انگیز داشت. از خونریزی ابایی نداشت و رحم و گذشت را نشانه بلاهت و ضعف می‌پنداشت. البته واقعیت این است که در سرزمین نیمه‌بدوی روسیه قانون جنگل (تنازع بقا) حکمفرما بود و او یا باید می‌کشت یا کشته می‌شد. اما این واقعیت را هم نمی‌شود انکار کرد که او اگر نه دیوانه، حتماً مردی نامتعادل و «وحشی» بود. مثلاً زمانی که ۱۳ سال داشت یکی از نجبای مسکو را دست‌بسته در قفس سگ‌های گرسنه انداخت و مرگ دردناک او را با لذت تا به انتها تماشا کرد. یا در سال‌های آخر عمر «یک روز همسر پسر دوم خود ایوان را در جامه‌ای دید که به نظرش جلف آمد. تزار آن زن را ملامت کرد و کتک زد. زن حامله بود و سقط جنین کرد. شاهزاده ایوان پدرش را به سبب این رفتار سرزنش کرد. تزار، در حالت خشمی ناگهانی، با عصای شاهی که در دست داشت بر سر او کوفت، و شاهزاده ایوان از این ضربه جان سپرد.» ایوان چهارم که اغلب از او به ایوان مخوف یاد می‌شود – و گویا ترجمه نارسایی از واژه «گروزنی» است – یکی از فرهیخته‌ترین مردان روسیه در آن زمان بود و گاهی هم که دست به قلم می‌برد خوب و روان می‌نوشت. روسیه را نیز از سیطره تاتارها آزاد کرد، اما لایق‌ترین پسرش را کشت و بسیاری از مردان باکفایت را از آن کشور فراری داد. شاید حق با ویل دورانت بود که می‌گفت ایوان چهارم یکی از آن مردان برجسته تاریخ است که «اگر هرگز قدم به عرصه وجود نمی‌گذاشتند، هم برای کشورشان و هم برای بشریت بسی بهتر می‌بود.»