هلن کلر و آن سالیوان؛ تحقق آنچه زمانی ناممکن به نظر می‌رسید

هلن کلر و آن سالیوان؛ تحقق آنچه زمانی ناممکن به نظر می‌رسید

تاریخ بلاگ

می‌گویند هر کاری غیرممکن است، تا زمانی که یک نفر موفق به انجام آن شود. از آن پس آن کار را ممکن و شدنی می‌دانند. زندگی هلن کلر، و نیز آموزگار صبور و چیره‌دست او آن سالیوان، نمونه جالبی از این قاعده کلی است. سوم مارس سال ۱۸۸۷ میلادی بود که آن سالیوان، آموزش به هلن کلر را شروع کرد. هلن کلر که در ۱۸ ماهگی، گویا بعد از یک دوره بیماری شدید و جانفرسا، بینایی و شنوایی خود را از دست داده بود، زمان معرفی به این معلم فداکار و سخت‌کوش هفت ساله بود. سالیوان نزدیک به نیم قرن در کنار کلر ماند و به او خواندن و نوشتن و صحبت کردن را آموخت. بعدها به او، یعنی به سالیوان لقب «معجزه‌گر» دادند، زیرا موفق به انجام کاری شده بود که تا پیش از آن حتی در ممکن بودنش تردید وجود داشت (اوایل دهه ۱۹۶۰ میلادی، فیلمی هم درباره همین موضوع ساخته شد). خود او برای مدت‌ها از نقص بینایی رنج می‌برد و از این‌رو تجربه مستقیمی از معلولیت داشت و پس از آن هم در دوره تحصیل، با چند نابینا یا ناشنوا کار کرده و به مهارت‌های تدریس خود افزوده بود. زمانی که از سوی موسسه پرکینز، آموزش به هلن را پذیرفت و به منزل آن‌ها رفت، با دختری جسور اما لوس و لجوج مواجهه شد که نشانه‌های نبوغ و گیرایی بالا در او مشهود بود. خودش آن زمان فقط ۲۰ سال داشت و برای هلن هفت ساله، کم‌وبیش چیزی شبیه به خواهر بزرگ‌تر بود. هلن به کمک آن، تحصیلات خود را ادامه داد و بعدها، سال ۱۹۰۴ از کالج رادکلیف فارغ‌التحصیل شد. وی نخستین فرد نابینا و ناشنوایی بود که موفق به کسب مدرک دانشگاهی می‌شد. هلن کلر رفته‌رفته به نویسنده‌ای مشهور و چهره‌‌ای موثر تبدیل شد و مرکزی برای حمایت از نابینایان و ناشنوایان تأسیس کرد. کتابی که از زندگی خود نوشت و آن را «داستان زندگی من» نامید، مشهورترین اثر اوست. زندگی و موفقیت‌هایش اثبات دوباره این واقعیت بود که معلولیت و نقص جسمی به معنی پایان زندگی نیست و انسان، به شرط داشتن اراده و پشتکار از چنین موانعی می‌گذرد. کلر به مارکسیسم گرایش داشت و همیشه از چپ‌های امریکا پشتیبانی می‌کرد. او همچنین مدافع برابری جنسیتی و مشارکت زنان در انتخابات و حق رای برای آن‌ها بود.