تاریخ اشکانیان و نخستین قدم برای شناخت آن ـ ضرورت اصلاح انحرافات گذشته
تاریخ اشکانیان و نخستین قدم برای شناخت آن ـ ضرورت اصلاح انحرافات گذشته
یوزف ولسکی از پژوهشهای فراوان خود در تاریخ اشکانیان به این نتیجه رسیده بود که این سلسله پادشاهی، وارث حقیقی هخامنشیان بوده است و آنان مردانی بزرگ با توانایی کافی برای انجام کارهای ماندگار بودند. این سخن او برخلاف حرفهای سست و کممایه محققانی است که از بدو کار به برتری فرهنگ یونانی معتقدند.
شیفتگی افراطی آن دسته از محققان و مورخان غربی که تاریخ باستان را کانون توجه خودشان کردهاند به یونان وهلنسیم، عملاً به شکلگیری مجموعهای از انحرافات و حتی برخی بلاهتها درباره تاریخ قدیم ایران انجامیده است. مثلاً تصویری از تاریخ حدوداً پانصد ساله اشکانیان ساخته و عرضه کردهاند که انگار آنها «بربرهای نازپروده یونانیگرا و فاقد توانایی برای انجام کارهای بزرگ، به ویژه در عرصه فرهنگ» بودهاند. حتی برخی متون و منابع کهن را که نافی چنین دیدگاهی بود یا کنار گذاشتند و میگذارند یا اینکه به میل خود تفسیر کردند و میکنند. یوزف ولسکی در مقدمه کتاب شاهنشاهی اشکانی (ترجمه مرتضی ثاقبفر، نشر ققنوس) به درستی مینویسد: «در دهههای اخیر، هر قدر کاوشهای باستانشناسی در شرق به ویژه در ایران بیشتر پیشرفت کرده است، از اهمیت نقش یونانیگرایی لااقل در مورد ایران کاسته شده است، گرچه نفوذ و گسترش آن در تمام عرصههای زندگی آسیای پیشین بسیار زیاد بوده است، فقط جنبه سیاسی آن بخشی از اهمیت خود را حفظ کرده که آن هم به سبب فتح شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر و اداره آن توسط جانشینان سلوکی اوست. اما ساختار اجتماعی ـ اقتصادی و نیز فرهنگ ایران ایران در برابر فشار یونانیگرایی پایداری کرده و چندان تابع نفوذ فاتحان نشده و شکلهای به ارث رسیده از گذشته خود را حفظ کرده است». زمانی که چارچوبهای تنگنظرانه و مسیر به خطا رفته محققان مجذوب هلنیسم را کنار میزنیم، تازه نخستین قدم را برای شناخت ایران دوره اشکانی برداشتهایم.