رزیدنت اویل و زامبیها؛ نگاهی به تاریخچه یک بازی مشهور رایانهای
رزیدنت اویل و زامبیها؛ نگاهی به تاریخچه یک بازی مشهور رایانهای
بازی رزیدنت اویل که طرفداران ایرانی آن بسیار زیادند، یکی از مهمترین بازیهای نوع خودش و محصول مهمی در صنعت سرگرمی محسوب میشود. شمار زیاد بازیهای اصلی و فرعی این مجموعه، و نیز فیلمهایی که با الهام و اقتباس از آن ساخته شد به خوبی نشان میدهد که این بازی تا چه اندازه جدی گرفته میشود.
نخستین بازی از مجموعه بازیهای رزیدنت اویل که گاهی به فارسی شیطان مقیم ترجمه میشد بهار سال ۱۹۹۶ به بازار آمد. در ژاپن آن را بایوهزارد (خطر زیستی) نامیدند اما برای پخش و عرضه در امریکا نام رزیدنت اویل را برایش انتخاب کردند، زیرا یک گروه موسیقی به اسم بایو هزارد در این کشور وجود داشت و شباهت نام این بازی و آن گروه موسیقی میتوانست خطاها و تداخلها و حتی مشکلات حقوقی ایجاد کند. عنوان رزیدنت اویل بر بازیهای بعدی این مجموعه هم باقی ماند. در این نخستین بازی پایههای داستان طولانی مثل بیماری ویروسی ناشناخته و تغییری که این ویروس در انسان ایجاد میکند شکل گرفت و برخی شخصیتهای اصلی و فرعی مثل جیل ولنتاین و کریس ردفیلد و آلبرت وسکر و بری برتون و جسیکا چمبر هم معرفی شدند. محور بازی، مواجهه با زامبیهاست، هرچند هیولاهای دیگری هم مثل مار بزرگ و تایرنت نیز سر راه شخصیتها قرار میگیرند. زامبیها، انسانهاییاند که ویروسی ناشناخته وارد بدنشان شده و آنان را تغییر داده است. بیماران آلوده به این ویروس نمیمیرند، اما زنده هم نیستند؛ یا دستکم با آن فهم و تعریفی که از زنده بودن داریم، زنده محسوب نمیشوند. زامبیها به انسانهای سالم حمله میکنند و معمولاً جایی از بدن او را گاز میگیرند. به این شکل ویروس و بیماری ناشی از آن را به فرد سالم انتقال میدهند و زامبی دیگری به وجود میآید. حتی گاهی یک خراش ساده یا زخمی سطحی هم ویروس را از زامبی به فرد سالم منتقل میکند. در ادامه داستان معلوم میشود که ویروس، ساخته شرکت داروسازی آمبرلا است و در پخش شدن آن هم اشتباهات انسانی و هم توطئههای شوم و خطرناکی دخالت دارد. اما این کشف نه پایان ماجرا، که تازه شروع مجموعه حوادث و اتفاقاتی است که در قسمتهای بعدی بازی رزیدنت اویل هم ادامه مییابد. حوادث نخستین بازی در عمارت بزرگی بیرون از شهر روی میدهد، اما صحنه بازی دوم و سوم (که زمان وقوع داستانشان تقریباً یکی است) شهر راکونسیتی است؛ که کارخانه بزرگ آمبرلا زیر آن قرار دارد. مردم شهر از وجود این کارخانه بزرگ در اعماق زمین هیچ اطلاعی ندارند.
به سبب شهرت بازی رزیدنت اویل، برخی به اشتباه فکر میکردند (و میکنند) که در این بازی بود که زامبیها خلق و معرفی شدند. اما زامبی یا مرده متحرک، که روی مرز تخیل و وحشت راه میرود به مدتها قبل از رزیدنت اویل برمیگردد. مثلاً اگر به تاریخ صنعت سینما نگاه کنیم فیلم سینمایی زامبی سفید را داریم که سال ۱۹۳۲ اکران شد. درباره اصل و منشأ زامبیها بحثها و نظرهای متفاوتی وجود دارد، اما گویا خرافهای از باورهای خرافی مردم هائیتی و فرهنگ عامه آنان است. مردگانی که برمیخیزند، اما آن حیات طبیعی و روح انسانی در آنها وجود ندارد و مرگ در چشمهایشان خانه کرده است. البته در این خرافهها، زامبیها به سحر و جادو و نفرین و طلسم ربط دارند، اما در بازیهای رزیدنت اویل و نیز بیشتر فیلمها و داستانهای دیگر (مثل سریال واکینگ دد) فاجعه از انتشار نوعی ویروس عجیب و ناشناخته شروع میشود. زامبیها، گاهی مرده متحرکی بیش نیستند اما گاهی سریع راه میروند و از برخی مهارتها و تواناییهای اولیه برخوردارند. حتی در چند فیلم (مثل ۲۸ روز بعد، یا ۲۸ هفته بعد) دیدهایم که تقریباً همه کارهایی را که انسان قادر به انجام آن است انجام میدهند، فقط وحشیترند و جز حمله و گاز گرفتن به چیز دیگری اهمیت نمیدهند.
در دهه ۱۹۹۰ میلادی توجه به زامبیها نسبت به قبل بیشتر شد و چنان که میگویند ـ و احتمالاً درست هم است ـ بازی رزیدنت اویل نیز محصول همین افزایش توجه بود. اما خود این بازی و دنبالههای اصلی و فرعی آن، توجه به زامبیها را بیشتر کرد. البته ناگفته نماند که در مجموعه بازیهای رزیدنت اویل همیشه هم با زامبیها سروکار نداریم و در قسمتهایی از داستان بزرگ، با هیولاها و موجودات دستکاریشده دیگری مواجه میشویم. در واقع هرچه ویروس پیشرفت میکند، هیولاها هم پیشرفتهتر میشوند. نخستین بازیهای رزیدنت اویل، تلاش برای زنده ماندن بود و داستانها عملاً بر مضمون و محور تنازع بقا پیش میرفت. اما در قسمتهای بعدی، فضا و جنس کنش و واکنش شخصیتها تغییر کرد و کسانی که زمانی برای زنده ماندن تقلا میکردند، به قهرمانانی تبدیل شدند که به مواجهه با مرگ میرفتند. همین تغییر، جذابیت بازی را برای بیشتر طرفداران که از همان ابتدا به آن دل بسته بودند کاهش داد و رزیدنت اویل را در حد بازیهای اکشن عادی پایین آورد. هرچند اغلب آنها، حتی سختگیرترینها هم میپذیرند که بازی چهارم از سری اصلی، که نقطه گذر از «تنازع بقا» به «قهرمانی» است، اتفاقاً در نوع و زمان خودش شاهکاری بود. همچنین سازندگان بازی، شاخ و برگهایی به ماجرا اضافه کردند که به اندازه خط اصلی داستان جذاب و هیجانانگیز نبود و حتی گاهی با ایدههای ناب اولیه، تضاد و تناقض داشت.