عصر نهایتها و نگاه کلی اریک هابسبام به قرن بیستم
عصر نهایتها و نگاه کلی اریک هابسبام به قرن بیستم
“از جنگ جهانی اول به بعد شمار قربانیان غیرنظامی در جنگها به مراتب بیشتر از تلفات نظامی مجموع کشورهای متخاصم به استثنای امریکا بوده است.”
ــ اریک هابسبام؛ عصر نهایتها
اریک هابسبام در نخستین فصل از کتاب عصر نهایتها، پرسش جالبی را پیش میکشد. میپرسد چرا قرن بیستم با آنهمه پیشرفتهای مادی و فنی بیهمتا و بیسابقه، در شرایطی به پایان رسید که نگرانیها و بیقراریهای انسان را بیشتر کرده بود؟ پاسخی که داد این بود: زیرا این قرن نه تنها از لحاظ مقیاس، شدت و طول جنگهایش که فقط برای مدت کوتاهی در دهه ۱۹۲۰ خاموش شد، بلکه به علت مقیاس بیسابقه فجایع انسانی، از بزرگترین قحطیهای تاریخی تا نظاممندترین قومکشیها، بدون تردید جنایتبارترین قرنی است که به ثبت درآمده است. ما از سال ۱۹۱۴ به بعد، برخلاف قرن نوزدهم که ظاهراً و در واقع دوران پیشرفتهای مادی، فکری و اخلاقی بیوقفه یعنی بهبود شرایط زندگی متمدنانه بوده است، با پسرفتی شاخص در ملاکهایی روبهرو هستیم که در کشورهای پیشرفته و محیط متوسط امری عادی تلقی میشد و با روحیهای سرشار از اطمینان گمان میرفت به مناطق عقبافتادهتر و اقشار ناآگاهتر جمعیت نیز گسترش یابد.
جنگها و خشونتهای این قرن، توهمات گذشته را از بین برد اما ماجرا هنوز تمام نشده است؛ «چون این قرن به ما آموخته و هنوز هم میآموزد که انسانهای میتوانند یاد بگیرند، زیر خشنترین و از لحاظ نظری تحملناپذیرترین شرایط نیز زندگی کنند، به سادگی نمیتوان حدودی از پسرفت را متصور شد که نیاکان قرن نوزدهمیمان با مِلاکهای خویش نشانه بربریت میشمردند، امری که متأسفانه در حال تشدید است». دیگر غیرنظامیان در هیچ جنگی از خطر ایمن نیستند و عهدنامههای جهانی و قراردادهای صلح و خلعسلاح چیزی را تضمین نمیکند. این را هم از قلم نیندازیم که دولتهایی در گوشه و کنار دنیا وجود دارند که به نام یا به بهانه امنیت ملی، آدمکشی و شکنجه را روشی عادی و موجه میشناسند.