فرهاد دوم اشکانی؛ «جنگ و خون»، زندگی و زمانه او
فرهاد دوم اشکانی؛ زندگی و زمانه او
اختصاصی تاریخ بلاگ
فرهاد دوم ؛ غوطه در جنگ و خون
دهه فرمانروایی فرهاد دوم بعد از دوران پرافتخار پدرش مهرداد اول آغاز شد اما زندگی و پادشاهی وی به قول زرینکوب «در اغتشاش و جنگ و خون غوطه خورد». گویا مانند پدرش، پیشروی به سوی غرب و گسترش مرزهای شاهنشاهی تا آن سوی فرات را در سر داشت و از اینرو با دمتریوس، شاه اسیرِ سلوکی به ملایمت و مدارا رفتار میکرد. پیرنیا درست مینویسد که فرهاد دوم «داشتن چنین کسی را که پادشاه سلوکی بود برای موقعی که میخواست در امور دولت مزبور دخالت کند لازم داشت». به طور کلی اشکانیان «چون امید داشتند که سوریه را به چنگ آرند میخواستند از دمتریوس در مقابل برادرش آنتیوخوس به مناسبت اوضاع مساعد یا پس از غلبه در جنگی استفاده کنند». اما در آن سوی ماجرا، آنتیوخوس که در غیاب برادرش تاج و تخت سوریه را تصاحب کرده بود هم دست روی دست نگذاشت و زودتر از اشکانیان حمله را آغاز کرد. گویا ضمن کوشش برای خنثی کردن نقشه اشکانیان، به پس گرفتن مناطقی میاندیشید که زمانی نه چندان دور، یعنی تا همین یک نسل قبل به دولت سلوکی تعلق داشت و اکنون در قلمرو قدرت پارتها جای میگرفت. به این ترتیب دوره فرمانروایی فرهاد دوم اشکانی با جنگ آغاز شد ـ جنگی سخت و پیچیده که شروع آن با پیشروی سریع و برتری قاطع سلوکیها همراه بود. زرینکوب مینویسد: «وقتی بابل و ماد به دست آنتیوخوس افتاد برای فرهاد چندان امیدی برای مقاومت با سپاه جرار سلوکیها نماند. فقط دمتریوس را که آنتیوخوس جهت آزادی او لشکر آورده بود رها کرد تا در سوریه با مطالبه تخت و تاج سلوکی دردسرهایی برای برادر به وجود آورد».
فرهاد دوم ؛ جنگ و پس از جنگ
اما بعد از مدتی روند حوادث و اوضاع به نفع اشکانیان تغییر کرد. برخی شهرها در ماد و بابل ضد سلوکیها شوریدند و سپاه مهاجم را به تنگاه انداختند. فرهاد از شرایط وخیمی که داشت نجات یافت. زندگی شاه سلوکی هم در همین درگیریها به پایان رسید؛ «در برخوردی که بین سپاه فرهاد دوم با وی روی داد آنتیوخوس کشته شد یا [طبق روایتی دیگر] برای آنکه به چنگ خصم نیفتد خود را از فراز صخرهیی فرود افکند، و سپاه او هم پراکنده شد». اما چرا سلوکیها بعد از برتری اولیه و پیش رفتن تا یک قدمی پیروزی، این چنین به سختی شکست خوردند؟ پیرنیا به این پرسش پاسخ میدهد. وی مینویسد که بعد از کامیابیهای اولیه «چند پادشاه مشرق زمین که از سختی پارتیها در عذاب بودند به استقبال آنتیوخوس آمده خودشان را با ممالکشان تسلیم کردند». پس از آن هم چند ایالت دیگر به اشغال سپاه مهاجم درآمد و آنتیوخوس پیروزی خود را آسان و قطعی پنداشت. «در این احوال آنتیوخوس از عده سپاهیان خود دچار رنج و تعب شده سربازانش را به شهرها تقسیم کرد تا زمستان را بگذرانند. این اقدام باعث فنای آنتیوخوس گردید زیرا از جهت بدرفتاری سربازان با اهالی و نیز به سبب اینکه اهالی مجبور بودند آذوقه سربازان را بدهند مردم به ستوه آمده طرفدار پارتیها گردیدند و روزی ناگهان بر سپاهیان پراکنده پادشاه سلوکی حمله کردند». آنتیوخوس فرصت سرکوب شورش شهرها و مهار ناآرامیها را پیدا نکرد و پیش از آنکه بر اوضاع مسلط شود با سپاه اشکانی که خود فرهاد دوم آن را فرماندهی میکرد مواجه شد. گویا اشکانیان چشمانتظار این شورش بودند یا شاید هم خودشان در شکلگیری آن نقش داشتند. به هر رو، آنتیوخوس به دام افتاد و بسیاری از سربازانش ـ که احتمالاً مزدورانی از اقوام مختلف بودند ـ گریختند و او را در مواجهه با سواران پارتی تنها گذاشتند.
فرهاد دوم ؛ اشتباه جبرانناپذیر
سلوکیها شکست خوردند و شاه آنان کشته شد. به قول زرینکوب: «این جنگ که به یک تعبیر آخرین مجاهده سلوکیها برای فتح ایران بود با شکست قطعی مواجه شد. از آن پس سلوکیها هم دیگر تلاشی برای استرداد قلمرو پدران خویش از دست پارت نکردند چرا که دیگر فرصتی برای آنها پیدا نشد. البته پیروزی فرهاد دوم هم بیشتر حاصل ناخرسندی مردم از مهاجمان بود و جوانی و بیتجربگی خود او خلاف آن را اقتضا داشت». اشکانیان بعد از شکست و هزیمت سپاه سلوکی آماده پیشروی به سوی غرب و حمله به سوریه میشدند که درگیریهای دیگری برایشان پیش آمد و برنامههای آنان را تغییر داد. روایت ژوستن چنین است: وقتی که فرهاد دوم با آنتیوخوس میجنگید سکاها را به کمک خود طلبید. ولی آنها زمانی رسیدند که وجودشان ثمری نبخشید (یعنی دیر رسیدند). بنابراین وقتی که حقوق و جیرهشان را مطالبه کردند به آنها گفته شد که چون دیر رسیدهاند، مستحق پاداشی نیستند. آنها جواب دادند که این همه راه را آمدهاند و اگر در این جنگ نتیجهای نداشتند فرهاد دوم میتواند در جای دیگری از وجود آنها استفاده کند. پارتیها جواب اقناعکننده به آنها ندادند و سکاها از این جواب آزرده و خشمگین شدند و هنگام بازگشت به اقامتگاههای خودشان در آن سوی مرزهای شرقی اشکانیان، همه جا را غارت کردند. فرهاد دوم اداره امور نواحی غربی را به یکی از نزدیکان مورد اعتماد خود سپرد و همراه با سپاهی کوچک از پارتها و نیز اسرایی که در جنگ با آنتیوخوس به اسارت گرفته بود راهی شرق شد.
فرهاد دوم ؛ پایان زندگی و پادشاهی
«او با این یونانیها با نخوت و سختی رفتار میکرد و فراموش کرده بود که آتش کینه اسرا نسبت به او نه فقط در اسارت خاموش نمیشود، بل با رفتاری سخت بیشتر مشتعل میگردد. در موقع جنگ وقتی که اسرای مزبور دیدند که پارتیها در فشارند به طرف دشمن رفتند و به وسیله کشتاری که در قشون پارتی کردند و کشتن خود فرهاد انتقامشان را از او کشیدند». زندگی و پادشاهی فرهاد دوم این چنین در مرزهای شرقی قلمرو اشکانی پایان یافت ـ فرجامی که بیشک از اشتباه محاسباتی او و مشاورانش ناشی میشد و نتیجه پیشبینیپذیر سادهنگری در مسائل جنگی بود. به قول زرینکوب، فرهاد دوم «با مرگ خویش جریمه این بیاحتیاطی را داد». سیاست وی برای مداخله موثر در سوریه و به اطاعت کشیدن دولت رو به زوال سلوکی هم درنهایت به شکست انجامید و از آن نقشهای که اشکانیان در آن مقطع در سر داشتند حاصلی به دست نیامد. نه مدارا با دمتریوس در زمان اسارت وی، نه آزاد کردن او و نه حتی وصلت خانوادگی با سلوکیها به تحقق هدف اشکانیان کمک چندانی نکرد.
پینوشت: برای شناخت بهتر دوره پادشاهی فرهاد دوم اشکانی (۱۳۷ تا ۱۲۸ قبل از میلاد) مطالعه این کتابها را پیشنهاد میکنیم: تاریخ مردم ایران (جلد اول)، نوشته عبدالحسین زرینکوب، انتشارات امیرکبیر؛ تاریخ ایران باستان (جلد سوم)، نوشته حسن پیرنیا، انتشارات نگاه؛ مبانی تاریخ پارتیان، نوشته کلاوس شیپمان، انتشارات فرزان روز؛ شاهنشاهی اشکانی، یوزف ولسکی، انتشارات ققنوس.