غلامحسین صدیقی و روزهای آخر سلطنت محمدرضاشاه
غلامحسین صدیقی و روزهای آخر سلطنت محمدرضاشاه
هشتم دی ۱۳۵۷ ـ روزی که دکتر غلامحسین صدیقی با شاه برای پذیرش نخستوزیری به توافق نرسید
زمستان ۱۳۵۷ برای نظام سلطنتی با بحران شروع شد. ازهاری از پس کاری که به عهده گرفته بود برنیامد و دولت وی نیز مانند دولتهای آن مقطع ناکام شد. محمدرضاشاه به امید مهار بحران به چهرههایی متفاوت با قبل و مردانی خارج از جبهه دربار پناه برد. یکی از نخستین گزینههای او دکتر غلامحسین صدیقی بود. شاه میگفت: «من در این اندیشه بودم که یک دولت ائتلافی با شرکت نمایندگانی از گروههای مخالف میتواند راهگشای رفع بحران باشد. برای نیل به این مقصود قبل از همه با دکتر صدیقی یکی از اعضای جبهه ملی که او را مرد وطنپرستی میدانستم تماس گرفتم. او بدون هیچگونه شرط قبلی پیشنهاد مرا برای تشکیل یک دولت ائتلاف ملی پذیرفت، ولی یک هفته مهلت خواست تا در این باره مطالعه کند. او برخلاف دیگر رهبران مخالف بر این عقیده بود که من نباید کشور را ترک کنم. ولی تحت فشار رهبران جبهه ملی شرطی برای دولت قائل شد که من نمیتوانستم آن را بپذیرم. پیشنهاد او این بود که من بدون اینکه کشور را ترک کنم یک شورای سلطنتی برای انجام وظایف سلطنت تشکیل دهم. قبول این پیشنهاد به معنی این بود که من قادر به انجام وظایف خود نیستم».
دکتر غلامحسین صدیقی به هواداری از مصدق شناخته میشد و بعد از کودتای ۲۸ مرداد نیز مدتی به زندان افتاده بود. میگفت: «شاه با دعوت از من میخواست که آرامش نسبی را در کشور برقرار کند و تاج و تخت را به هر قیمتی که شده نجات دهد؛ شاه هنوز به بقای دیکتاتوری امیدوار بود». صدیقی قبول دعوت شاه را خیانت به ملتی بپاخاسته میدید و حاضر به همراهی با طرح دربار نمیشد. وی به فرستاده شاه گفت: «با تغییر این و آن، مردم آرام نمیشوند و این بار به چیزی کمتر از تغییرات ریشهای راضی نمیشوند». منظور او از «تغییرات ریشهای» تغییر نظام سیاسی در ایران بود و اینکه «شاه باید برود». دکتر صدیقی همچنین به فرستاده شاه گفت: «مردم یک سال است به خیابان ریخته و اعتراض میکنند و با تغییرات سطحی و جزیی، و چند وعده و نطق آرام نمیشوند. شاه باید مدتها قبل به فکر تغییر و اصلاح میافتاد و آزادی مطبوعات و تشکیل احزاب را تضمین میکرد. امروز برای تغییرات آرام دیر شده است». وی به نفرت از فساد عمیق حاکمیت، مدیریت ضعیف کشور، اختلاسهای درشت، برخورداری عدهای اندک از امتیازات فراوان، تکبر طبقه حاکم و وابستگان به آن اشاره کرد و افزود: «عاملان فساد دولتی دیرزمانی است که با دلارهای نفتی از ایران خارج شدهاند؛ چگونه میتوان آنها را به کشور بازگرداند و پولهای برده را پس گرفت؟ مردم کدام وعده و حرف دربار را باور میکنند؟ هیچ و هیچ!» صدیقی در همان دیدار به صراحت به فرستادهی شاه گفت که بیاعتنایی به خواستههای مردم و رنجشها و شکایتهای آنان، و امروز و فردا کردن در اجرای قولها و تعهدات، تمام راههای آشتی را مسدود کرده است و «من برای نظام کنونی کشور آیندهای جز فروپاشی نمیبینم». وی در پایان بر این واقعیت انگشت گذاشت که مشکلات ایران فراوان و درهمتنیده هستند و دیگر راه ساده و آسانی برای تدبیر آنها وجود ندارد.
دکتر غلامحسین صدیقی را پدر علم جامعهشناسی در ایران میدانند. وی در اوایل بهمن ماه سال ۵۷ مصاحبهای با مجلهی امید ایران داشت و به برخی سوالات دربارهی پیشنهاد شاه برای نخستوزیری پاسخ داد. او گفت: «من چند روزی با دوستانم مشورتهایی داشتم و در دومین ملاقات که باز با حضور دکتر امینی و انتظام صورت گرفت به شاه گفتم من شرایطی برای نخستوزیری دارم که لازم است به طور کامل اجرا شود. نخست اینکه رای تمایل مجلس پرسیده شود تا بار دیگر این سنت پسندیده مشروطیت ایران احیا شود، دوم آنکه من فقط قانون اساسی و متمم آن را اجرا خواهم کرد و به مواد الحاقی نظیر اختیارات شاه برای انحلال مجلسین گردن نمینهم». وی شرطهای دیگری هم داشت که مهمترین آنها ماندن شاه در ایران بود، اما «شاه از سخنان و پیشنهادات من هراسناک شد و بلافاصله به فکر ارتباط با آقای دکتر بختیار افتاد و دیدار بعدی من حاصل نشد».