شاپور دوم در فرمانروایی و جنگ؛ «بدان مذهبم که پدرانم بودند»
شاپور دوم در فرمانروایی و جنگ؛ «بدان مذهبم که پدرانم بودند»
هرمزد دوم، هشتمین شاه سلسله ساسانی بود. در دوران فرمانروایی خود، در تحقق عدالت در کشور و جامعه کوشید و تا آنجا پیش رفت که آیندگان وی را به دادگری و درستکاری شناختند. به قول ابوعلی مسکویه: «از همه دادگرتر بود و به آبادانی و کمک کردن به مردم ناتوان دلبسته بود». اما این عدالتجویی در جامعه طبقاتی ساسانی به معنی دشمنی با اشراف و اعلام جنگ به آنان بود. هشت سال فرمانروایی او در درگیریهای مرزی در شرق و شمال گذشت و گویا در یک زدوخورد کماهمیت یا هنگام شکار کشته شد. اشرافی که از راه و روش وی ناراضی بودند مانع جانشینی پسرانش شدند. از سه پسری که هرمزد از ملکه داشت، یکی را کشتند و دیگری را کور کردند و سومی را هم به زندان انداختند. سپس در آخرین روزهای دی ماه در توافقی میان خودشان، تاج پادشاهی را در خوابگاه یکی از زنان آبستن پادشاه آویختند و پسرکی را که هنوز به دنیا نیامده بود شاپور نامیدند و به فرمانروایی برگزیدند. عنوان تشریفاتی نایبالسلطنه را هم به مادرش دادند.
تصمیم اشراف این بود که شاه جدید به همان عنوان سلطنت بسنده کند و با منافع و امتیازات آنان کاری نداشته باشد. در سالهای خردسالی و نوجوانی شاپور، شماری از همین اشراف، اداره امور کشور را به دست داشتند و معمولاً شاه کمسن و سال را در روند تصمیمگیریها شریک نمیکردند. تورج دریایی در شاهنشاهی ساسانی مینویسد: «شاهنشاهی توانست بدون وجود یک پادشاه نیرومند، ایمن و باثبات بماند. چه بسا این امر برای درباریان و اشراف نشانه آن بود که شاهنشاهی را بدون شاه قوی نیز میتوان اداره کرد و طبعاً این امر به سود ایشان بود».
اما شاپور از همان ابتدای جوانی خودش را از زیر سایه و سیطره آنان بیرون کشید و با قدرت و صلابتی که از او انتظار نمیرفت، فرمانروایی را از آن خود کرد. به نوشته بلعمی «او شانزده ساله شد و به اسب برنشست و سوار شد و سلاح برگرفت. آنگاه مهتران و رعیت و سپاه گِرد کرد و ایشان را آگاه کرد که من بدان مذهبم که پدرانم بودند، از عدل بر شما و آبادانی کردن و دشمنان از مملکت راندن.» اما با اشراف گلاویز نشد و این طبقه را به ضدیت با خود برنینگیخت. شاپور به ناآرامیهای مرزی پایان داد و سواحل خلیج فارس را از راهزنان و قبایل نافرمان صحراگرد پاک کرد. بسیاری از آنان را کشت و بسیاری دیگر را به اسارت گرفت. نوشتهاند که شانههای اسیران را برای عبرت دیگران سوراخ کرد، از سوراخ شانههایشان طناب گذراند و بعد آنان را به بندگی و بیگاری مجبور کرد. از آنجا که بیشتر کسانی که چنین مجازات شدند از قبایل عرب بودند، وی در میان اعراب به ذوالاکتاف ملقب شد که ایرانیان آن را هوبهسنبا خواندند، یعنی سوراخ کننده شانهها.
شاپور بعد از تنبیه یاغیان، به غرب لشکر کشید و با رومیها وارد جنگ شد. کریستنسن در ایران در زمان ساسانیان مینویسد: «از اینکه سی سال انتقام از رومیان را به تأخیر انداخت، میتوان حدس زد که در داخله مملکت دچار صعوبت و اشکال بوده است»؛ هم تلاش برای احیای جایگاه و قدرت و اختیارات شاهنشاه، و هم آرام و تثبیت کردن مرزهای قلمرو ساسانیان. جنگ با رومیان در زمان شاپور دوم، جنگی سخت و طولانی بود که درنهایت با پیروزی وی و تحمیل معاهدهای به سود ایران به پایان رسید و حیثیت زخمخورده شاهنشاهی ساسانی را تا حدی اعاده کرد. فرمانروایی شاپور ذوالاکتاف که دومین شاه با این نام در دودمان ساسانی محسوب ـ و از اینرو شاپور دوم خوانده ـ میشد هفتاد سال دوام یافت (از ۳۰۹ تا ۳۷۹ میلادی) و به اعتبار احیای قدرت دولت مرکزی و انقیاد قبایل مرزی و جنگهای پیروزمندانه با رومیها به یکی از نقاط اوج و اعتلای شاهنشاهی ساسانی تبدیل شد. سلطنتی چنین طولانی در تاریخ کشور ما بیسابقه بود، و بعد از وی هم، چه در عصر باستان و چه در دوره اسلامی دیگر تکرار نشد.
تقویم تاریخ ـ ۲۸ دی ـ زندگی و فرمانروایی شاپور دوم