محاکمه و اعدام میرزا رضا کرمانی ، قاتل ناصرالدین شاه
محاکمه و اعدام میرزا رضا کرمانی ، قاتل ناصرالدین شاه
برشی از یک کتاب: روایت کتاب پایان عصر قاجار از ماجرای ترور ناصرالدین شاه و محاکمه قاتل او
محاکمه و اعدام میرزا رضا کرمانی ـ مردی که به شاه شلیک کرد
اما میرزا رضای قاتل نه یک بابی زخمخورده و معترض بود، نه به روسها یا انگلیسیها خدمت میکرد و نه حتی برای کشتن شاه به نقشهی پیچیده و از پیش طراحی شدهای اندیشیده بود. البته مانند بسیاری از مردم زمانه از شاه و نزدیکانش نفرت داشت و از مدتها پیش از روز حادثه و نیز در لحظهی انجام قتل به چیزی جز انتقام از عامل اصلی بدبختیها و رنجهای خود و عقبماندگی و فساد کشور فکر نمیکرد. از تپانچهی او فقط یک گلوله، آن هم از فاصلهی نزدیک شلیک شد که برای کشتن ناصرالدینشاه و خلق حادثهای بیمانند در سراسر تاریخ پرفراز و نشیب ایران کافی بود. قبل از اعدام چند بار در حضور درباریان و بزرگان کشور بازجویی شد، اما حتی برای یک لحظه احساس شرمندگی و ندامت و تأثر نکرد. شماری از مردان شاه میگفتند که این مردک فرومایه دیوانهای تشنهی انتقام است که از نادانی و سطحینگری به سید جمال دل بسته و «مهملاتی مبنی بر خیرخواهی عامه اظهار میکند». بیشتر آنها تا روز اعدام معتقد بودند که شکنجه تنها روش درست و تضمین شده برای بیرون کشیدن حقیقت از زبان او و کشف لایههای پنهان ماجراست و مدارا با قاتل شاه نافی تمام سنتها و رسوم کشور و بیحرمتی به دولت و دربار خواهد بود. اما میرزا رضا هنگام بازجوییها و در دوران کوتاه حبس، شکنجه نشد و با شجاعت و از انگیزهی خود، از احساسی که به سلطنت و نزدیکان شاه داشت، از فساد چارهناپذیر دولت قاجار، از بیعدالتیهایی که به چشم دیده بود و از تباهی و عقبماندگی کشور سخن گفت [۱].
میرزا رضا گفت که در قتل شاه همدستی نداشته و حتی دربارهی آن با کسی جز سید جمال ـ آنهم مدتها قبل در استامبول ـ صحبتی نکرده است؛ چون بیشتر مردم به ترس و تهدید یا به وعده و یا در شرایط سخت عقیدهی خود را تغییر میدهند و به آسانی، دوستیها و پیمانها را زیر پا میگذارند. اما گفت که میدانم خیلیها از شرایط کشور ناراضی و از طبقهی حاکم متنفر هستند و بسیاری از ایرانیان، مرگ ناصرالدینشاه را مایهی خوشحالی و خرسندی و امیدواری میدانند؛ محبوبیت رشکبرانگیز سید جمال در جامعه هم از همین بیزاری ناشی میشود و راز جذابیت حرفهای او در دشمنی با سلطنت و مخالفت با رفتار و سیاست ناصرالدینشاه نهفته است. از اینرو، میرزا رضا خودش را نه یک قاتل انتقامجو و فرصتطلب که نمایندهی جامعهی ستمدیدهی ایران میدانست که به جای صبر و ناله و تحمل پستی و توهین، دست به کار زد و کمر استبداد را فروشکست. گویا یک روز پیش از قتل شنید که شاه جمعه به زیارت عبدالعظیم میرود و همچون همیشه مردان دولت و دربار هم او را همراهی میکنند. ابتدا نامهای برای صدراعظم نوشت و داستان پرسوز مظلومیت خود را در آن روایت کرد، اما ساعتی بعد تصمیم خود را تغییر داد؛ زیرا نوشتن نامه را کاری بیفایده و اشتباه دید که هرگز مشکلی را چاره نخواهد کرد. با تصمیمی دیگر و عزمی راسختر به خانه برگشت، اسلحه خود را برداشت و به حرم رفت و آنجا چشم انتظار ورود شاه و همراهانش نشست.
تصویری که از حرفهای میرزا رضا درباره ایران در ذهن شکل میگیرد، کشوری به راستی عقبمانده و بازیچهی دست قدرتهای خارجی و مردمی بسیار فقیر و درمانده و استبدادزده را نشان میدهد که زیر فشار و ستم طبقهی حاکم و سیاستمداران نالایق و فاسد دست و پا میزنند. گویا آن روزها هیچ قانونی برای مهار خودسریهای مردان قدرت و جایی برای شکایت وجود نداشت یا آنقدر به آنها بیاعتنایی شده بود که دیگر کسی از قانون و دادخواهی سخنی نمیگفت و یادی نمیکرد. شاه و درباریان او هم رنجهای مردم را نمیدیدند، چشم بر فساد و جنایتهای نزدیکان چاپلوس خود بسته بودند و درآمدهای ناچیز دولت و تهماندهی خزانه را در پستترین لذتهای خود هزینه میکردند. از اینرو شکافی بزرگ و پُرنشدنی میان طبقهی حاکم و جامعه جدایی میانداخت و مردم را از کسانی که بر آنها حکومت میکردند بیزار میکرد؛ پایههای سلطنت ضعیف و سست و تدوام وضع موجود ناممکن شده بود. کرمانی در جایی از اعترافات پیشبینی کرده بود که یا قاجارها و شاه جدید این واقعیتها را میپذیرند و تدبیری برای آرامش و امیدواری و بهبود زندگی مردم میاندیشند یا همان اشتباهات گذشته را تکرار میکنند و بقای خود را به مخاطره میاندازند.
محاکمه و اعدام میرزا رضا کرمانی ـ انتقام حقارت
میرزا رضا هم مانند بسیاری از مردم آن روزگار زندگی سختی را تجربه کرده بود، اما بعد از نقشآفرینی در قیام تنباکو بود که به صف معترضان وضع موجود پیوست و دشمن طبقهی حاکم شد. در آن روزهای پرالتهاب، مردم را به ادامهی اعتصاب و مبارزه و مخالفت با قرارداد رژی تحریک میکرد و همه، حتی وابستگان به حکومت را به مقابله با سیطرهی انگلیسیها بر ایران فرامیخواند. گویا کوشیده بود که کامرانمیرزا نایبالسلطنه را هم به پذیرش فتوای میرزای شیرازی و همراهی با این جنبش دعوت کند، اما تلاشهایش بینتیجه ماند؛ به زندان افتاد و از ترس شکنجه خودکشی کرد؛ ولی هنوز نقش تاریخی خود را کامل بازی نکرده و زمان مرگش فرانرسیده بود. از آن حادثه جان به در برد و از حبس هم رها شد و کشور را ترک کرد، اما زخمهای قلب او هرگز التیام نیافت. در دشمنی با قاجارها، بیشتر از گذشته دلبستهی سید جمال شد و از همنشینی و همصحبتی با او بهره برد؛ و چندی بعد متأثر از آموزههای تازه به کشور بازگشت.
سید جمالالدین اسدآبادی یکی از برجستهترین شخصیتهای زمانه و محبوبترین و منطقیترین و بیپرواترین دشمن ناصرالدینشاه بود. زمانی برای تغییر نگاه شاه و ترغیب او به پذیرش و انجام مجموعهای از اصلاحات ضروری تلاش کرده بود، اما کمکم دریافت که فرمانروای خوگرفته به استبداد و کهنگی، مرد اصلاح و تغییر نیست و هر چیز تازهای را تهدید و خطر تلقی میکند. از آن پس بارها در سخنان و بیانیههایش علما و بزرگان کشور را به مبارزه با شرایط موجود و خلع شاه دعوت کرد و بارها ـ چه در ماجرای تنباکو و چه پیش و پس از آن ـ گفت و نوشت که تمام بدبختیهای ما ایرانیها از ناصرالدینشاه مستبد و فاسد ناشی میشود که کشور را به بیگانگان فروخته و سرنوشت همهی مردم را فدای پستترین تمایلاتش کرده است. مبارزهی او با شاه پس از اخراج از کشور و زندگی در تبعید همچنان ادامه یافت و شمار هوادارانش در بالا و پایین جامعه روز به روز بیشتر شد. به گفتهی میرزا رضا، سلطان عثمانی احترام زیادی برای سید جمال قایل بود و همهی خواستههایش را بیدرنگ و بیمنت میپذیرفت؛ اما سید هیچ شباهتی به مردم آن روزگار نداشت، به چیزی جز رهایی مردم و کشور نمیاندیشید و قلبش جز برای نجات مسلمانان نمیتپید. همیشه به میرزا رضا گوشزد میکرد که ناله و شکایت چارهی مشکلات تو و ایران نیست و جز بیآبرویی و خفت حاصلی برایت ندارد؛ شرافت خود را حفظ کن و سرت را بالا بگیر که هرچه کشیدی برای هدفی درست و بزرگ بوده است؛ و اینکه زندگی در این دنیای پر از ظلم و فساد چیزی نیست که به آن دل ببندی و برای حفظ آن هر حقارتی را تحمل کنی.
محاکمه و اعدام میرزا رضا کرمانی ـ درخت خشک و بیثمری که قطع شد
میرزا رضا رو به بازجوها و درباریانی که به حرفهایش گوش میدادند گفت شما از آنچه بیرون کاخها و حرمسراهایتان میگذرد خبر ندارید و واقعیتهای کشور را نمیبینید؛ هزاران هزار ایرانی در کشورهای همسایه به امید مزدی ناچیز، پستترین کارها را پذیرفتهاند و باربری و زمینشویی در قفقاز و ترکمنستان را به ماندن در ایران و تحمل شرایط کنونی ترجیح دادهاند. هر روز خانوادههای بسیاری از نداری و بدبختی متلاشی میشوند، اما مردان طبقهی حاکم «صدتا صدتا زن میگیرند» و فرودستان جامعه را بیرحمانه میدوشند و گوشت تن آنها را تکهتکه جدا میکنند؛ وابستگان به سلطنت با بهانههای مختلف به اموال ناچیز مردم بیپناه چنگ میاندازند و حق حیات و آبرو و حیثیت آنان را به اتهامهای واهی و مضحک لگدمال میکنند؛ در این کشور آنهایی را که از چاپلوسی اکراه دارند کتک میزنند و تحقیر میکنند و حتی به زندان میاندازند؛ و هر سخنی غیر از تملق، هرچقدر هم درست و صادقانه به دردسر منتهی میشود؛ بدون رشوه هم که هیچ کاری، حتی کارهای ساده و عادی پیش نمیرود. او همچنین میگفت بیشتر مردان نیک و درستکار و خداترس روزگار ما از همنشینی و رفت و آمد با قاجارها پرهیز میکنند، زیرا دوستی و نزدیکی به طبقهی حاکم را نشانهی فساد و انحراف میدانند.
او به این باور رسیده بود که کشتن ناصرالدینشاه آخرین و تنها راه نجات کشور از نکبت و بیعدالتی است و میگفت که شاه حتی اگر در ظلمها و جنایتهای نزدیکانش بیگناه باشد، برای سکوت و بیتوجهی به این همه زشتی و تبعیض و چپاول و نشنیدن صدای جامعه بیشک گناهکار است؛ مزدوران حکومت به اشاره شاه بود که سید جمال را کتک زدند و با لباسهای پاره و بدنی نیمهجان از کشور بیرون کردند؛ سید جز خیر و سعادت برای ایران و ایرانی نمیخواست، اما گوشهای شاه از دروغ و تملق پُر شده بود و حرف حق را نمیشنید؛ نزدیکان او زندگی را بر مردم تلخ و دشوار کرده بودند و هیچ امیدی به بهبود شرایط وجود نداشت؛ من هم با آن یک گلوله «درخت خشک و بیثمری را که زیرش همه قسم حیوانات موذی درنده جمع شده بودند از بیخ انداختم و آن جانورها را متفرق کردم». میرزا رضا میگفت میدانستم که با کندن چند شاخه از این درخت چیزی تغییر نمیکند و برای ما ایرانیان دیگر چارهای جز قطع خود درخت وجود ندارد؛ شما هم با نگاهی به تاریخ غربیها میبینید که هیچ هدف بزرگی بدون خونریزی به دست نیامده و هیچ گام مهمی بیتهور و قاطعیت برداشته نشده است. او از تغییر نگاه جامعه در گذر از دههی پیش سخن میگفت و از مردمی که رفتهرفته چشمهایشان بیناتر و گوشهاشان شنواتر شده است و آموختهاند که باید و حق دارند مانند یک انسان زندگی کنند؛ آنها امیدوارند که شاه جدید ظلمها و بدکاریهای گذشته را جبران و بر مالیاتهایی که به نام حکومت از مردم گرفته میشود نظارت کند و خود را خیرخواه و حامی مردم نشان دهد. میگفت اکنون که من بار گرانی را از دوش جامعه برداشتهام، همه در انتظار نشستهاند و درباره شاه جدید و تصمیمهایی که خواهد گرفت داوری میکنند؛ آیا او میپذیرد که در دوران پدرش به مردم ستم شده و دولت و دربار نیازمند بازبینی و اصلاح است و یا همان شیوه و سیاست گذشته را دنبال میکند و چشم بر واقعیتهای کشور میبندد؟ سرنوشت سلطنت به پاسخ این پرسش بستگی دارد و سالهای پیش رو خواهناخواه سالهای تغییر خواهند بود.
محاکمه و اعدام میرزا رضا کرمانی ـ نه آخرین نفر
تباهیها و زشتیهایی که میرزا رضا لمس کرده و دیده بود و در تمام مدت بازجویی از آنها سخن میگفت، بخشی از واقعیتهای کشور در دههی منتهی به انقلاب مشروطه بود؛ تباهیها و زشتیهایی که بر زندگی مردم سایه انداخته بود و تحمل آن روز به روز دشوارتر میشد. او در سپیده دم یکی از آخرین روزهای مرداد همان سال به دار آویخته و چند روز بعد در گورستان حسنآباد به خاک سپرده شد. گفتهاند که مظفرالدینشاه تمایل چندانی به قصاص قاتل نداشت و به وی با دیدهی تحقیر و ترحم مینگریست، اما سرانجام به خواست و پافشاری شماری از درباریان و مردان و زنان خاندان سلطنتی پای حکم میرزا رضا را مهر کرد و او را به جلادانش سپرد. چندی بعد شیخ هادی نجمآبادی بیواهمه از حکومت و هواداران آن در خانهی خود مراسم چهلمی برای میرزا رضا برگزار کرد و سال بعد نیز مراسمی به یاد وی به پا داشت. اما به روایت شاهدان اعدام، میرزا رضا روز آخر رو به مردمی که در میدان مشق به تماشای اجرای حکم آمده بودند گفت که هرگز بابی نبوده و مسلمانی خالص است. سپس ترس طبیعی خود را با تکرار «انا لله و انا الیه راجعون» مهار کرد، بنا به سنت اسلامی با شهادتین برای وداع با دنیای فانی آماده شد و پیش از پایان به مجریان حکم گفت: «این چوبهی دار را نگه دارید، من آخرین نفر نیستم»[۲].
توضیحات:
[۱] ناظمالاسلام کرمانی در کتاب «تاریخ بیداری ایرانیان» به طور مفصل به محاکمه و اعدام میرزا رضا کرمانی میپردازد. ادوارد بروان نیز در کتاب «انقلاب ایران» نیز به بخشهایی از محاکمهی قاتل ناصرالدین شاه اشاره میکند.
[۲] یکی از فرماندهان قوای قزاق در خاطرات خود گزارش اعدام میرزا رضا را نیز گنجانده است؛ ر.ک: خاطرات کلنل کاساکوفسکی، ترجمه عباسقلی جلی، کتابهای سیمرغ (۱۳۳۴)، صفحه ۹۴ به بعد.
[۳] محاکمه و اعدام میرزا رضا کرمانی نخستین بحث، از بحثهای کتاب پایان عصر قاجار است؛ نوشته مرتضی میرحسینی ، انتشارات کتاب کولهپشتی.