قیام زید و فرجام کار او؛ روایتی از یک شورش خونین که نفع آن را دیگری بُرد

قیام زید و فرجام کار او؛ روایتی از یک شورش خونین که نفع آن را دیگری بُرد

تاریخ بلاگ

یک: روایتی هست از سال‌های حکومت معاویه، آن زمان که او برخلاف سنت رایج زمانه پسرش یزید را به جانشینی خود انتخاب کرد. سعید پسر عثمان به این تصمیم معاویه معترض شد، فکر و باور معاویه را نکوهش کرد و حتی سخن از ناسازگاری و مخالفت او به میان آمد. اما معاویه که نمی‌خواست با پسر خلیفه سوم درگیر شود و او را که وزن و وجاهتی در جامعه اسلامی داشت به جبهه دشمنان خود براند، حکومت کل ولایت خراسان با همه منافع و عواید آن به وی تقدیم کرد. گویا سعید را خوب می‌شناخت. سعید این رشوه هنگفت را با کمال میل پذیرفت و با معاویه آشتی کرد. حتی در سرخوشی حاصل از دریافت این هبه پربها، شعری سرود که در آن آمده بود: اگر پدرم عثمان هنوز زنده و همچنان خلیفه بود، بیشتر از آنچه از معاویه گرفتم به من نمی‌داد. اما این بذل و بخشش و انعطاف‌پذیری معاویه ـ و دولت اموی ـ به روابط‌شان با اشراف عرب محدود می‌شد و بر دیگر اعضای جامعه اسلامی چیزی جز تبعیض و حتی تحقیر و اختناق حکومت نمی‌کرد. پیش معاویه هم میان عرب و غیرعرب تفاوت‌هایی وجود داشت، اما او رسماً نهادی را که قرار بود تجلی بهترین فضایل جامعه مؤمنان مسلمان باشد، به تشکیلاتی برای سیطره بر جهان اسلام و در واقع به نوعی سلطنت عربی موروثی تبدیل کرد. وارثان و جانشینان او ـ شاید جز عمر بن عبدالعزیز که استثنایی عجیب میان خلفای اموی بود ـ نیز از همین سیاست پیروی کردند و نسل پشت نسل به این رسم تبعیض‌آمیز پایبند ماندند. بعد از حادثه کربلا هم نشان دادند که برای ماندن در قدرت و حفظ تاج و تخت برای خود، هیچ خط قرمزی نمی‌شناسند و هر بهایی را که لازم باشد می‌پردازند. تمام شورش‌ها و اعتراض‌های بعدی را هم یکی بعد از دیگری در خون فروشستند و هرچه جلوتر رفتند، برای جبران اعتبار و مشروعیت از دست‌رفته‌، بیشتر و بیشتر به خشونت و قساوت تکیه کردند. می‌گویند زمانی حاکم مصر به هفتمین خلیفه شام، سلیمان بن عبدالملک نامه نوشت و گفت که سال سختی داشتیم و ضروری است به مردم این سرزمین، کمی خراج سالانه را تخفیف دهیم. سلیمان این درخواست را رد کرد و در پاسخ نوشت: «شیر را بدوش و چون شیر تمام شد، پس خون و آنچه را از شکم بیرون می‌آید بدوش».

دو: زید بن علی بن حسین(ع) هم به تهور و مردانگی و بزرگ‌منشی و هم به ناسازگاری با دولت اموی مشهور بود. می‌گویند از اینکه حکومت اسلامی به دست کسانی افتاده بود که نه آموزه‌های دینی و اخلاقی را جدی می‌گرفتند، نه نشانی از درستکاری و شرافت داشتند و نه حتی فضایلی مثل مروت و احترام را می‌شناختند رنج می‌برد و تحمل وضع موجود را نه دشوار، که ناممکن می‌دید. زمستان ۱۱۸ خورشیدی دست به سلاح برد و در کوفه عراق به مخالفت با دولت شام برخاست، آن‌هم زمانی که هشام بن عبدالملک، دهمین خلیفه از سلسله خلفای اموی زمام امور را در دست گرفته بود. زید بیشتر از همه به گروهی از موالی (مسلمانان غیرعرب) که اکثرشان ایرانی بودند تکیه داشت. زیرا چنان که زرین‌کوب و مفتخری و برخی دیگر از محققان عصر ما به درستی گفته‌اند، موالی «شهروندان درجه دو» جامعه اسلامی محسوب می‌شدند. این گروه بیشتر از دیگران از سیاست‌های تبعیض‌آلود و آمیخته به وهن و تحقیر امویان زخم خورده بودند و پشت هر کسی که به جنگ با آنان قیام می‌کرد می‌ایستادند. پس با زید همراه شدند. نه فقط موالی مقیم عراق، که گفته‌اند شمار زیادی از مردم ری و گرگان نیز به زید قول همکاری دادند. اما قیام زید شکست خورد. گویا میان سران همپیمان او اختلافات و تضادهایی وجود داشت و خودش نیز زودتر از زمان برنامه‌ریزی‌شده مجبور به اقدام شد. سرنوشتی شبیه به سرنوشت پدربزرگ مظلومش پیدا کرد. تنها ماند و جز جمع کوچکی از بیعت‌کنندگان اولیه کسی به یاری‌اش نیامد. مردانه در میدان نبرد جنگید و همان‌جا مرگی را که از زندگی ارزشمندتر می‌دید در آغوش کشید. چندی بعد از شکست قیام زید و کشته شدن او، پسرش یحیی در خراسان شورش تازه‌ای را در مخالفت با بنی‌امیه برپا کرد. اما فرجام او به تلخی فرجام پدرش شد. عبدالحسین زرین‌کوب در جلد دوم تاریخ مردم ایران درباره قیام زید و یحیی می‌نویسد: «قتل این پدر و پسر هرچند در ظاهر فتحی ـ هرچند کم‌اهمیت ـ برای امویان محسوب می‌شد نفعش تاحدی به دسته‌یی دیگر از شیعه ـ که برای اولاد عباس بن عبدالمطلب فعالیت می‌کرد ـ رسید چرا که با مرگ زید و یحیی، عباسیان و طرفداران آن‌ها حریف‌هایی را که وجودشان می‌توانست قوای نامرئی آن‌ها را تجزیه کند از سر راه خویش برداشته دیدند و بدینگونه با کشته شدن زید و یحیی ـ چون امام جعفر صادق(ع) و یاران آن حضرت هم به اینگونه طرح‌ها و تحریک‌ها علاقه‌یی نشان نمی‌دادند ـ اکثریت فرقه‌های متشکل شیعه در اختیار دعوتی سری که به وسیله عباسیان رهبری می‌شد واقع شدند و حتی گرفتن انتقام خون زید و یحیی جزو برنامه‌های آن‌ها شد».

پی‌نوشت: زید که واقعاً به تصاحب خلافت و بیرون قدرت از دست بنی‌امیه می‌اندیشید، از اختلافاتی که میان فرقه‌های اسلامی وجود داشت فاصله می‌گرفت و حتی با برخی سران خوارج هم دوستی و اتحاد بسته بود. علی(ع) را برترین خلفای بعد از رسول‌الله می‌دانست و آن را ابراز می‌کرد، اما حاضر به تبری از سه خلیفه دیگر نبود. از این‌رو، حمایت گروهی از شیعیان را که احتمالاً می‌توانستند در جنگ یاری‌اش کنند از دست داد. فرقه زیدیه (یکی از فرقه‌های تشیع) منسوب به اوست و او امام پنجم آنان محسوب می‌شود.