فتحعلی‌شاه قاجار و ناپلئون بناپارت ـ دوستی بی‌نتیجه و اتحاد ناپایدار

فتحعلی‌شاه قاجار و ناپلئون بناپارت ـ دوستی بی‌نتیجه و اتحاد ناپایدار

روابط ایران و فرانسه در اوایل قرن نوزدهم میلادی

اختصاصی تاریخ بلاگ

تاریخ بلاگ: ماجرای اتحاد ناپایدار ایران و فرانسه، یا در واقع دوستی دورادور فتحعلی‌شاه قاجار و ناپلئون بناپارت در مقطعی از دوران قاجار، از زمان جنگ‌های قفقاز شروع شد و وجود یک دشمن مشترک یعنی روسیه علت اصلی این ارتباط و نزدیکی بود. البته سابقه نزاع ایران و روسیه به سال‌های افول و زوال پادشاهی صفوی برمی‌گشت و با تجاوز روسیه به مرزها و ایالت‌های شمالی ما آغاز شده بود. چندی بعد نادرشاه و بعدها هم آقامحمدخان هرکدام در دوره خودشان برای مدتی نه چندان طولانی حاکمیت ایران را بار دیگر در آن نواحی تثبیت کردند، اما چالش‌هایی مثل تمایل امیران محلی قفقاز به خودمختاری و اختلافات دینی میان مسلمانان و مسیحیان و سیاست توسعه‌طلبانه امپراتوری روسیه ادامه یافت و برقراری امنیت و ثبات در مرزهای شمالی را ناممکن کرد.

فتحعلی‌شاه قاجار و ناپلئون بناپارت ـ داستان از کجا آغاز شد؟

زمانی که روس‌ها گرجستان را تسخیر و آن را یکی از ایالت‌های خودشان خواندند و با پیشروی در قفقاز چند شهر از شهرهای شمالی ایران را اشغال کردند آتش زیر خاکستر جنگ دوباره شعله کشید و قاجارها مجبور به واکنش شدند. ابتدا از انگلیسی‌ها درخواست کمک کردند و با آن‌ها درباره‌ی اتحاد احتمالی و شرایط این اتحاد به مذاکره نشستند. اما شروط و خواسته‌های انگلیسی‌ها برای کمک به ایران زیاد و غیرمنطقی، و پذیرش آن برای دولت ایران ناممکن بود. از این‌رو از گفت‌وگوهای میان دو طرف چیزی حاصل نشد و در آن مقطع نه اتحادی شکل گرفت و نه حتی معاهده‌ای امضا شد. بی‌نتیجه بودن مذاکره با انگلیسی‌ها و فشار مداوم روس‌ها به قفقاز باعث شد که دربار قاجار به فکر متحد دیگری بیفتد و راه تأمین برخی نیازهای ضروری خود را در جای دیگری جستجو کند. در همان برهه و به واسطه چند تاجر ارمنی نامه‌هایی بین فتحعلی‌شاه و ناپلئون بناپارت رد و بدل شد که مضمون اصلی و محوری همه آن‌ها برقراری روابط دوستانه سیاسی و مناسبات تجاری میان دو طرف و نیز اتحادی نظامی ضد امپراتوری روسیه بود. ناپلئون در آن روزها هم با انگلیس و هم با روسیه در جنگ بود و هر دستی را که برای اتحاد ضد یکی از این دو دراز می‌شد به گرمی می‌فشرد. به‌ویژه دست ایران که از دو نظر برای او اهمیت داشت. یکی اینکه درگیری ایران و روسیه، روس‌ها را در دو جبهه، هم در قفقاز و هم در اروپا درگیر می‌کرد و به پراکندگی و تضعیف قوای بزرگ‌ترین دشمن وی منتهی می‌شد. همچنین ناپلئون در برنامه‌های جاه‌طلبانه خود به لشکرکشی به هند و قطع منافع بازرگانی انگلیس در آسیا هم اندیشیده و امیدوار بود که روزی از خاک ایران برای اجرای این عملیات نظامی استفاده کند. به هر رو تمایل زیاد دو طرف به تشکیل یک اتحاد نظامی به تداوم نامه‌نگاری‌ها منجر شد و کار به تبادل سفیر کشید. کارشکنی‌ها و دسیسه‌های انگلیسی‌ها که به شدت احساس خطر کرده بودند و مشکلاتی که آن‌ها برای سفیر ناپلئون به وجود آوردند نیز مانع توسعه روابط ایران و فرانسه نشد و مذاکرات اولیه دو طرف با موفقیت به پایان رسید. درنهایت ناپلئون نامه‌ای برای فتحعلی‌شاه نوشت و بعد از شرح فتوحات خود در اروپا و تحریک ایران برای حمله به گرجستان، گفت که آماده است تا جایی که در توانش باشد به ایران کمک نظامی برساند و قاجارها را در جنگ با روسیه یاری دهد.

فتحعلی‌شاه قاجار و ناپلئون بناپارت ـ عهدنامه فینکن‌اشتاین

فتحعلی‌شاه بعد از دریافت نامه ناپلئون جمعی از مردان وفادار به خود را انتخاب کرد و آن‌ها را به سرپرستی محمدرضاخان قزوینی، همراه با هدایایی گرانبها به اروپا فرستاد. از آنجا که ناپلئون در آن زمان نه در فرانسه که در شرق اروپا بود، ایرانی‌ها هم راهی آنجا شدند و در لهستان، در اردوگاه فینکن‌اشتاین با وی دیدار کردند؛ و عهدنامه‌ای که پس از چند روز مذاکره در چهارم می ۱۸۰۷ میلادی (سیزدهم اردیبهشت ۱۱۸۶ خورشیدی) میان دو طرف امضا شد معاهده فینکن‌اشتاین نام گرفت. طبق این پیمان فرانسه متعهد می‌شد که ایران را در جنگ با روسیه و بازپس‌گیری گرجستان یاری دهد، تسلیحات مورد نیاز ایران را به پایین‌ترین قیمت ممکن به دربار قاجار بفروشد و چند مستشار نظامی هم برای آموزش افسران و سربازان به ایران بفرستد. در مقابل، ایران هم روابط سیاسی و تجاری خود را با انگلیس قطع می‌کرد و در زمان مناسب، یعنی هنگام لشکرکشی ناپلئون به هند شرایط عبور سپاه فرانسه از خاک خود را فراهم می‌ساخت. فرانسوی‌ها دستکم تا مدتی به قول و قرارهایی که داده بودند پایبند ماندند و حتی یک گروه مستشاری آن‌ها هم به ایران آمد. در همان برهه کشکمش در قفقاز با حمله روس‌ها و ضدحمله ایران دوباره آغاز و حتی نسبت به گذشته شدت بیشتری گرفته بود. چون روس‌ها در اروپا هم درگیر بودند و روی جبهه قفقاز تمرکز نداشتند برتری با ایران بود و پیروزی نزدیک و حتی قطعی به نظر می‌رسید؛ تا آن‌جا که روس‌ها درخواست آتش‌بس کردند و حاضر به عقب‌نشینی از چند ناحیه و تخلیه برخی شهرهای اشغالی شدند. اما دربار قاجار، مغرور از پیروزی‌های کوچک نظامی و پشتگرم به اتحاد با ناپلئون (که در آن زمان انصافاً اروپا را به لرزه انداخته بود) پیشنهاد روس‌ها را رد کردند.

فتحعلی‌شاه قاجار و ناپلئون بناپارت ـ امیدی که نقش بر آب شد

اما پیش‌بینی‌ها و محاسبات قاجارها نادرست بود و آتش جنگ در اروپا بسیار زودتر از آنچه آن‌ها انتظار داشتند فرونشست. تزار روسیه و امپراتور فرانسه با تقسیم چند کشور کوچک اروپایی میان خود با یکدیگر صلح و متحدان‌شان را در بهت و سردرگمی رها کردند. روس‌ها که از جبهه اروپا فارغ شده بودند نیروهای خود را روی قفقاز و جنگ با ایران متمرکز و موج تازه‌ای از حملات را آغاز کردند. قاجارها هم متحد بزرگ و هم برتری موقت و توهم‌زای خودشان را از دست دادند و به شدت به دردسر افتادند. ناپلئون وعده‌هایش به فتحعلی‌شاه و قول و قرارهای معاهده‌ فینکن‌اشتاین را از یاد نبرده بود، اما بعد از صلح با روسیه اولویت‌های او تغییر کرد و اهمیت حفظ دوستی و نزدیکی با ایران در نظر وی کاهش یافت. چنان که می‌دانید قاجارها در این جنگ‌ها شکست خوردند و عهدنامه‌ای موسوم به معاهده گلستان را پذیرفتند، که مهم‌ترین بند آن پذیرش رسمی حاکمیت روسیه بر چند شهر قفقاز بود. بعدها کوشش ناموفق و بدفرجام دیگری برای بازپس‌گیری این مناطق نشان دادند که آن هم به عهدنامه‌ای بدتر، یعنی قرارداد ترکمان‌چای منتهی شد. اما هیئت مستشاری فرانسه نیز مدتی بدون انگیزه و برنامه مشخص به کار خود ادامه داد و سپس ناچار به ترک ایران شد. قاجارها هم که از فرانسه سرخورده و ناامید شده بودند بار دیگر به انگلیسی‌ها روی آوردند و چون این بار نسبت به گذشته در وضع وخیم‌تری بودند به همه شرایط و خواسته‌های ـ حتی غیرمنطقی و زیاده‌خواهانه ـ آن‌ها تن دادند. امتیازات فراوانی که انگلیسی‌ها در این مقطع زمانی از قاجارها گرفتند به الگویی برای مذاکرات و معاهدات بعدی آن‌ها تبدیل شد و سایه سنگینی بر ایران قرن نوزدهم انداخت.