بولیوار و اهداف او ـ سالروز مرگ قهرمان مردم امریکای لاتین

بولیوار و اهداف او ـ سالروز مرگ قهرمان مردم امریکای لاتین   

تاریخ بلاگ

پیامدهای مداخله ناپلئون در اسپانیا، و درگیری‌ها و کشمکش‌هایی که در این کشور روی داد به همان محدوده جغرافیایی یا حتی فقط به قاره اروپا محدود نماند. کریس هارمن در تاریخ جهان خود می‌نویسد: «نتیجه این بود که نه تنها اسپانیا بلکه سراسر امپراتوری آن، شش سال بدون دولت یکپارچه بود. در امریکای شمالی و جنوبی خلاء قدرت ناگهانی سراسر از کالیفرنیا تا دماغه امید پدید آمد. نیروهای سیاسی مختلف کوشیدند این خلاء را پر کنند و ناگزیر کار در میان آنان به جنگ‌های بی‌امانی کشید. از سیصد سال پیش مستعمره‌نشینان اولیه اسپانیا، مانند انگلیسیان در امریکای شمالی و فرانسویان در سن‌دومینگو، به مرور منافعی برای خود پدید آوردند که با منافع فرمانروایان امپراتوری ناسازگار بود. چنین برمی‌آمد که بحران سیاسی در اسپانیا فرصتی را برای مطالبه آن منافع پدید آورده». قیام‌هایی در مخالفت با سیطره اسپانیایی‌ها شروع شد، و سیمون بولیوار هم رهبر یکی از مهم‌ترین این قیام‌ها بود. مرتضی میرحسینی در روزنامه اعتماد می‌نویسد: «سیمون بولیوار تابستان ۱۷۸۳ در ونزوئلا متولد شد و به پشتوانه ثروت فراوان خانواده‌اش، فرصت زندگی و تحصیل در اروپا را پیدا کرد. مدتی را در اسپانیا و زمانی را هم در فرانسه گذراند و گویا همان روزها به انقلاب دل بست. از نوجوانی مجذوب شعارها و آرمان‌های انقلابی فرانسویان بود و هرچه سنش بالاتر رفت این دلبستگی عمیق‌تر و اصولی‌تر شد.

اوایل قرن نوزدهم به مبارزه مردم امریکای لاتین با استعمار اسپانیا پیوست و رهبری جمعیت بزرگی از آنان را به عهده گرفت. هدف‌شان این بود که این نواحی را از تسلط پادشاهی اسپانیا آزاد کنند. اسپانیایی‌ها خودشان درگیر مشکلات داخلی بودند و مانند گذشته نمی‌توانستند در مستعمرات آن سوی آب اعمال قدرت کنند. اما شورشیان حتی در این شرایط هم کار آسانی پیش رو نداشتند. خود بولیوار دو بار شکست خورد و هر بار به زحمت و دشواری، به بهای مرگ برخی متحدانش از مهلکه جان به در برد. بار سوم، با عبور از مناطقی که امروزه در مرز کشورهای کلمبیا و بولیوی قرار دارند به دیگر رهبران انقلابی آن قاره پیوست و در شرایط بهتری با اسپانیایی‌ها مواجه شد. از سیر حوادث آن سال‌ها و شرح نبردهای بولیوار که بگذریم، سرانجام پادشاهی اسپانیا، البته نه بی‌مقاومت که بعد از چند شکست از مستعمرات خود در امریکای لاتین دست کشید و انقلاب بولیوار، دست‌کم در ظاهر به پیروزی رسید.»

بولیوار به بخشی از اهداف خود رسید و در تحقق بخش دیگری از آن‌ها ناکام ماند. به قول هارمن: «اصلاحات ارضی هرگز صورت نگرفت، قدرت در دست گروه‌سالاری‌های منطقه ماند، و طرح ایجاد یک جمهوری واحد امریکای لاتین برای رقابت با ایالات متحد در نطفه خفه شد. بولیوار با وجود پیروزی‌ها و تندیس‌های خود که زینت‌بخش هر شهر ونزوئلا بود، سرخورده از جهان رفت». برگردیم به میرحسینی که می‌نویسد: «قدرت پنهان ولی تثبیت‌شده و تقریبا تزلزل‌ناپذیر زمین‌داران بزرگ، راه هر اصلاح و تغییری را بسته بود. آنها بولیوار را در جنگ همراهی کردند و برای خود او هم احترام زیادی قائل بودند، اما تحولاتی را که وی در تحقق‌شان می‌کوشید نمی‌پسندیدند. از نظر آنان هر تغییری در ساختار اقتصادی و هر تلاشی برای ایجاد برابری در جامعه، حرکتی در ضدیت با منافع سنتی‌شان بود؛ چیزی که زیر بارش نمی‌رفتند. از نظر این طبقه متنفذ، ایرادی نداشت ـ و حتی بد هم نبود ـ که بولیوار قهرمان و حتی اسطوره‌ای برای مردم لاتین باشد و مجسمه‌ها و تندیس‌هایی از او در شهرها دیده شود. چیزی که از نظر آنان خطرناک بود و باید مهار می‌شد فکر و آرمان انقلابی او بود.» سیمون بولیوار هفدهم دسامبر ۱۸۳۰ بر اثر شدت گرفتن بیماری سل از دنیا رفت.