جیمز مالوی و فهرست او از مشاغل مرتبط با رشته تاریخ
جیمز مالوی و فهرست او از مشاغل مرتبط با رشته تاریخ
اختصاصی تاریخ بلاگ
جیمز مالوی در سایت سِل اوت یور سُل (www.selloutyoursoul.com) فهرستی از مشاغل را نام میبرد که دانشآموختگان رشته تاریخ با توجه به مهارتها و آموختههایشان میتوانند به آنها به عنوان حرفه خود نگاه کنند. فهرستی که شاید در نگاه اول کمی عجیب یا حتی تخیلی و بیربط به نظر برسد، اما مالوی برای هر موردی از این فهرست خود استدلالهای جالبی دارد. مثلاً «مدیریت تولید محتوا» یکی از مشاغل موجود در این فهرست است. به قول خود جمیز مالوی: «هر روز انبوهی از محتوا در زمینههای مختلف و برای اهداف گوناگون تولید و منتشر میشود؛ از پیامهای تجاری برای فروش محصولی خاص و تبلیغات دولتی به هدف ترغیب مردم به پرداخت بهموقع مالیات گرفته تا اطلاعاتی که شرکتها به مشتریان خود ارائه میکنند». اما کار مدیریت تولید محتوا در این میان چیست؟ کسی است که ارزش و اهمیت محتواهای مختلف را میشناسد و تشخیص میدهد که کدام محتوا مفید و کدام یک بیاثر یا حتی آسیبزا است. میتواند به دولت کمک کند تا مردم را برای پرداخت بهموقع مالیات اقناع و ترغیب کنند و قبضهای انرژی خود را بدون تأخیر بپردازند. میتواند از آگهیهای رادیویی و تلویزیونی و رسانههای مکتوب و دیجیتال و نیز بیلبوردهای شهری و بینشهری و ابزارهای مشابه بهره بگیرد و شهروندان را به رعایت قوانین رانندگی مقید سازد. میداند که چه نوع تبلیغاتی برای فروش بهتر محصولات یک شرکت موثر است و کدام تبلیغ به فروش آسیب میرساند. وی میزان اثرگذاری رسانههای مختلف و قوت و ضعف ابزارهای گوناگون عرضه محتوا را میشناسد و با شناختی که از هدف تشکیلات خود دارد، بهترین راه را برای عرضه برمیگزیند.
البته در اینجا، برای جلوگیری از برداشتهای نادرست از موضوع، یک توضیح اضافی ضروری به نظر میرسد؛ اینکه کار وی تولید محتوا نیست؛ وی مجموعهای از محتواهای مورد نیاز برای یک هدف مشخص را «مدیریت» میکند، در واقع او کار مدیریت تولید محتوا را انجام می دهد. گاهی خود او در تولید این محتواها مشارکت دارد و گاهی وظیفه وی منحصر به برنامهریزی و خطدهی به تیم تولید و اولویتبندی در عرضه محتواست. مالوی میافزاید که «این شغل چندان ارتباطی به مدرک تحصیلی شما ندارد. هرچند دانشآموختگان تاریخ و رشتههای دیگر علوم انسانی با داشتن ذهنی باز و انعطافپذیر و نگاهی عمیق میتوانند موفقترین افراد در این مسیر شغلی باشند».
یا مثلاً شغل دیگری که عموماً با عنوان «تحلیلگر رقابت» شناخته میشود. «بسیاری از شرکتها، در کنار افراد و تیمهای مختلف با وظایف مشخص، به تیم کوچکی هم برای تحلیل فضای رقابت و شناسایی نقاط قوت و ضعف شرکت های رقیب نیاز دارند». این تیم با جمعآوری اطلاعات مفید و تحلیل این اطلاعات، تیم مدیریت را در گرفتن بهترین تصمیم و برگزیدن درستترین سیاست یاری میکند. تحلیلگر رقابت بودن را میتوان کار پژوهشی مستمری دید؛ زیرا کسی که این وظیفه را در مجموعهای به عهده دارد، اطلاعات ضروری و مورد نیاز آن مجموعه را جمعآوری و دستهبندی کرده، به شکل گزارشی منسجم، کتبی یا شفاهی به تصمیمگیران ارائه میکند. لازم است به خاطر داشته باشید که کار وی برنامهریزی برای آینده نیست، اما به برنامهریزان کمک و کار آنها را آسان میکند. او در تصمیمگیری نقشی ندارد، اما در فرایند تصمیمسازی نقشآفرینی میکند و با گزارشهای خود بر سیاستها و برنامههای مجموعه اثر میگذارد.
این شغل برای دانشآموخته تاریخ مناسب است و میتواند بستر خوبی برای نقشآفرینی و شکوفایی و عرضه استعدادهایش باشد. البته به شرطی که خلاقانه و روشن فکر کند و از توانایی جمعآوری اطلاعات مفید و تحلیل آنها و رسیدن به نتایج معتبر و ارائه گزارشهای مکتوب یا شفاهی برخوردار باشد. تاریخآموختگانی که این ویژگیها را داشته باشند، بهترین تحلیلگر رقابت خواهند بود. زیرا «معمولاً دسترسی کامل به اطلاعات شرکتهای رقیب ممکن نیست؛ یعنی شخص یا گروه تحلیلگر رقابت فقط به بخشی از اطلاعات دسترسی دارد و از دسترسی به بخش دیگر محروم است؛ درست شبیه مطالعه گذشته». در مطالعه گذشته هم دانستههای ما هرگز کامل نیست و همیشه مجبوریم با تکیه بر اطلاعات ناقص، تصویر واضحی از آنچه بوده است بسازیم.
شغل دیگر فهرست جیمز مالوی «مدیریت رسانه های اجتماعی» است. از نظر او این شغل به «مهارتهای ارتباطی، تجربه تحقیق و توانایی شناخت و ردگیری روندهای جدید» نیاز دارد و دانشآموختۀ تاریخ از هر سۀ آن برخوردار است. او میگوید امروزه نه فقط شرکتهای تولید یا عرضه و فروش محصول، بلکه همهجا «از خطوط هواپیمایی گرفته تا فرمانداریهای کوچک محلی» به چنین فرد (یا گروهی) نیاز دارند.
شغل بعدی که جیمز مالوی پیشنهاد میکند به آن فکر کنیم «پژوهش برای طراحی محصول» است که کمی به توضیح نیاز دارد. «ابتدا باید دو وظیفه و دو تیم مشخص را از هم جدا کرد؛ یکی تولید محصول که به کوشش تیم تولید انجام میگیرد و دیگری شکار فرصتها و گسترش بازار فروش که وظیفۀ تیم بازاریابی است. نخستین تیم، محصولات را براساس الگوی مشخص و اهداف شرکت تولید میکند. دومی نیز کار عرضۀ محصول و پیدا کردن فرصتهای تازه برای فروش را به عهده دارد. تیم طراحی، بین این دو تیم قرار میگیرد. پژوهشگران این تیم، اطلاعات ضروری و دقیق از نیازهای قدیمی و جدید بازار جمعآوری میکنند و وظیفۀ شناسایی خواستهها و سلایق مشتریان را برای تولیدات بعدی به عهده دارند؛ تحقیق میکنند که مردم در زمان کنونی به چه چیزهایی علاقه دارند، برای چه چیزهایی پول میدهند و برای چه چیزهایی پول نمیدهند، چشم مشتریان امروز و فردای شرکت، چه چیزی را میبیند و چه چیزی را نمیبیند؛ خلاصه اینکه یک محصول به چه ویژگیهایی نیاز دارد تا برای سلیقه امروزی جذاب باشد».
اما چرا دانشآموختگان علوم انسانی برای این شغل مناسب هستند؟ زیرا «این کار به آمیزهای از پژوهش و خلاقیت نیاز دارد؛ که برای دانشآموختگان تاریخ [و رشتههای دیگر انسانی] بسیار مناسب است. هرچند فارغالتحصیلان رشتههای کسبوکار بیشتر جذب چنین مشاغلی میشوند، نمونههای موفق زیادی از حضور دانشآموختگان رشتههای مختلف علوم انسانی در این عرصه وجود دارد. آنقدر زیاد که هر دانشآموختۀ علوم انسانی میتواند به این انتخاب فکر و یکی از فرصتهای موجود در این حوزه را تصاحب کند و آن را مسیری عادی برای آیندۀ شغلی خود بداند».
جیمز مالوی روزنامهنگاری را هم در فهرست خود جای میدهد. میگوید که روزنامهنگاری حرفۀ مناسبی برای دانشآموختگان رشته تاریخ است. این باور نادرست اما رایج را نادیده بگیرید که برای ورود به این شغل به مدرک دانشگاهی مرتبط یا گذراندن دورههای طولانیمدت آموزشی نیاز دارید. عموم کارفرمایان این عرصه نه به مدرک تحصیلی شما و دانشگاه کوچک یا بزرگی که در آن درس خواندهاید اهمیت چندانی میدهند و نه به دورهها و کارگاههای آموزشی که در آنها حضور داشتهاید. برای آنها فقط توانایی شما در نوشتن متنهای کوتاه و بلند، مهارتتان در قصهپردازی و روایتگری و تهیه گزارشهای جذاب، مهم و قابل اعتنا است؛ اینکه بتوانید گروهی از مخاطبان را با نوشتههای خودتان درگیر و با آنها پیوند برقرار کنید.
درست است که جیمز مالوی مسائل را سادهتر از آنچه واقعاً هست میبیند و شاید حرفهای او فقط برای اقتصادهای بزرگ با فرصتهای شغلی فراوان و متنوع اعتبار داشته باشد، اما حداقل باید پذیرفت که وی به نکته مهمی اشاره میکند؛ اینکه نباید ذهن خودمان را به برخی مسیرهای کلیشهای محدود و منحصر کنیم و از جستجوی عرصهها و فرصتهای تازه برای نقشآفرینی غافل بمانیم.