سور بز نوشته یوسا: روایتی گیرا از توحش بیمهار استبداد
سور بز نوشته یوسا: روایتی گیرا از توحش بیمهار استبداد
از متن کتاب سور بز:
“افسرها جانی آبس گارسیا را تحقیر میکردند چون سرباز واقعی نبود… درجههایش مزد خدمات بیتردید کثیفی بود که انجام داده بود تا توجیهی باشد برای رسیدن به قدرتمندترین مقام سازمان اطلاعات ارتش. علاوه بر این افسرها به او مشکوک بودند و این به خاطر اعمال شومی بود که به او نسبت میدادند. مثل ناپدید شدنها، تیربارانها، بیآبرو شدن ناگهانی آدمهای متنفذ…”
“توانستی سر دربیاوری که چطور میلیونها آدم، له شده زیر بار تبلیغات و نبود اطلاعات، خو کرده به توحش به زور تلقین و انزوا، محروم از اراده آزاد و حتی از کنجکاوی، به سبب ترس و عادت به بردگی و چاپلوسی، قادر بودند ترخیو را پرستش کنند.”
“حالا دیگر زنهای بیدفاع را میکُشند و هیچ کس هم صدایش درنمیآید. یعنی ما توی این ملکت اینقدر توی کثافت فرورفتهایم! وای بر من، یعنی توی این مملکت یک مرد هم نمانده؟”
——
جان استارراک در مقالهای برای روزنامه گاردین (به تاریخ ششم آوریل ۲۰۰۲) مینویسد رماننویسهای امریکای اسپانیاییزبان، دلایل و انگیزههای زیادی متکی به تجربههای شخصی خودشان دارند تا از دیکتاتوریها بنویسند. آنان با این کار هم داستان مینویسند و هم تجربیات تاریخی کشور و جغرافیای خودشان را مرور یا روایت میکنند. نمونههای این رماننویسان زیاد است و میانشان ماریو بارگاس یوسا، نویسنده اهل کشور پرو و خالق رمان سور بز یکی از مهمترینهاست. سور بز بازخوانی زندگی دو نسل از مردم دومینیکن در زمان دیکتاتوری رافائل ترخیو و سالهای بعد از قتل اوست. ترخیو حوالی سال ۱۹۳۰ دولت دومینیکن را به دست گرفت، پایههای دیکتاتوری نظامی خودش را که «جمهوری» میخواند شکل داد و با تکیه بر پلیس مخفی و ارتش و تحدید رسانهها، سه دهه در قدرت باقی ماند. آنقدر در استبداد و خودمحوری پیش رفت که نام پایتخت کشور را به سیوداد ترخیو تغییر داد و حتی اسم بلندترین کوه دومینیکن را پیکو ترخیو گذاشت. آن اقلیت متهوری را که جرأت میکردند با او و حکومتش مخالفت کنند یا در زندان زیر شکنجه یا در بازداشتگاههای مخفی میکشت و حتی جسدشان را هم به خانوادههای آنان پس نمیداد. میگفتند اجساد را به دریا میاندازند تا خوراک کوسهها شوند. تا اینکه اواخر بهار ۱۹۶۱ او را کشتند. سر راهش کمین کردند و او را در جادهای که به ویلای معشوقه جوانش منتهی میشد از پا درآوردند. گروه کوچک قاتلان، که یوسا از تکتکشان نام میبرد و فکر و باور و انگیزههایشان را بازآفرینی میکند، زخمخوردگان رژیم ترخیو بودند.
آنتونیو ایمبرت که یکی از اعضای گروه ترور بود و از انتقامجوییهای بعدی بقایای رژیم رو به نزع ترخیو جان سالم به در برد، سالها پس از ماجرای آن شب در مصاحبهای گفت که هیچ راهی برای خلاصی از شر ترخیو وجود نداشت جز اینکه او را بکشیم. حق با او بود. رهایی از حاکم ستمگری که چنین بر جان و مال مردم بیدفاع آن کشور چنگ انداخته بود و نزدیکان و وابستگان به او هر کاری، به معنی واقعی کلمه هرکاری دلشان میخواست میکردند جز با حذف او ممکن و میسر نبود. اما یوسا در سور بز برای توصیف آنچه در دومینیکن میگذشت، در جنون و توحشی که بر این کشور حکفرما بود به عمیقترین لایهها رخنه میکند. تباهی اخلاقی اقلیت حاکم و ترس دایمی اکثریت جامعه را، و همه معایب و زشتیهای استبداد بیمهار را به ما نشان میدهد. هم از شخصیترین وجوه زندگی شماری از شهروندان میگوید و هم حیات سیاسی دومینیکن در چند دهه از قرن بیستم را تشریح میکند. خواننده را به اتاقهای شکنجه و انتقامجویی میبرد، با لحظات درگیری و تعقیب و گریز همراه میسازد و مجموعهای از آدمهای واقعی و خیالی را در دنیایی حقیقی و زنده، با سرنوشتی که برایشان رقم خورد تصویر میکند.