کوستلر و شهادتنامه اسپانیا ـ گفتوگو با مرگ
کوستلر و شهادتنامه اسپانیا ـ گفتوگو با مرگ
اختصاصی تاریخ بلاگ
کوستلر ـ شرح مردهشوی خانههای دربسته نفوذناپذیر اندلس برای روایت بهتر ماهیت جنگ داخلی این کشور
کوستلر در اسپانیا ـ رنجی که به چشم نمیآید
بیشتر وقتها که از آرتور کوستلر صحبت میکنیم ناخواسته قبل از سایر نوشتههای او به یاد کتاب ظلمت در نیمروز میافتیم، که انصافاً رمان گیرا و عمیقی است. اما گفتوگو با مرگ، یعنی آن کتابی که وی درباره جنگ داخلی اسپانیا نوشت نیز به همان اندازه کتاب مهم و قابل اعتنایی است. البته کتاب روایت مواجهه طرفهای درگیر در جنگ یا شرح و وصف صحنههای پیکار نیست. کوستلر مینویسد: «معتقدم که جنگها، خصوصاً جنگهای داخلی، ده درصدشان عملیات جنگی است و نود درصد باقی، رنجی است که به چشم نمیآید. بنابراین شاید این شرح مردهشوی خانههای دربسته نفوذناپذیر اندلس، ماهیت جنگ داخلی را برای خواننده بهتر از شرح نبردها آشکار کند». کوستلر اگر نه از ابتدا تا انتها، دستکم مقطعی از جنگ و شرایطی را که به سبب آن بر اسپانیا تحمیل شده بود لمس کرد. «براساس رسم سنتی ترحمبرانگیزی در همه فاجعههای بزرگ ـ آتشسوزیها، سیلها، جنگها ـ مردم بیچاره و بینوا پیش از هر چیز رختخوابشان را نجات میدهند. قابلمهها، تابهها، و ظرفهای سفالی گنجینههای زمینی است که از نظر اهمیت رتبه بعدی را اشغال میکند. این تقدم و تأخر در انتخاب اجناسی که فکر میکنند به نگهداشتناش بیارزد، شاید به عریانترین و وقیحترین شکل از بیچارگی دائمی تمام تودههای این دنیا پرده برمیدارد. در ردیف سوم سیاهه، معمولاً قفسی با قناری، گربه خانگی یا سگ دورگه قرار دارد. اینها مظهر بخش روشن و آفتابگیر زندگی هستند». در این جنگ برخی مناطق بیشتر و برخی مناطق دیگر هم کمتر درگیر بودند. شهرهایی هم وجود داشت که از تسلط یک طرف بیرون میرفت و از آن طرف دیگری میشد. در جاهایی چنین به نظر میرسید که «دیگر کسی سررشته را به دست ندارد، و هیچ مقام و مسئولی در کار نیست، از خدمات عمومی چیزی در شهر نمانده است؛ تا مغز استخوانهایش پوک شده است، عصبهایش، رگ و پیهایش، عضلههایش، در حال ازهم پاشیدن است، ارگانیسمی کاملاً پیشرفته به نرمتنی بیشکل انحطاط یافته است. جان کندن یک فرد در مقایسه با جان کندن یک شهر چیست؟ مرگ، یک جریان طبیعی بیولوژیکی است، اما اینجا، بند از بند تمامی سازمانهای اجتماعی و زیربنای خود تمدن ازهم میگسلد».
کوستلر و گفتوگو با مرگ ـ گفتن ناگفتهها
کوستلر در جایی از مسیر خود گرفتار شد، به زندان افتاد و ماجرای اسپانیا برای او جنبه شخصیتری پیدا کرد. اهمیت گفتوگو با مرگ، بیش از هر چیز به مشاهدات کوستلر از زندانهای فاشیستها برمیگردد. یکی از عمیقترین تجربیات او زمانی بود که در سلولش انتظار میکشید؛ «جیغ و دادی از محوطه به گوشم رسید و لحظهای دیگر جوانی را که از پشت و سینه برهنهاش خون سرازیر بود به اتاق آوردند. صورتش جای جای بریده، دریده و خرد و خمیر شده بود. یک لحظه گمان بردم که زیر لوکومتیو رفته است. زیر بغلش را گرفته بودند و کشان کشان میبردند. داد میزد و شیون و زاری میکرد. فالانژیستهایی که او را میکشیدند با لحن چرب و نرمی بهش میگفتند: باباجان، دیگر نمیخواهیم بزنیمت. در پشت سرشان بسته شد، و لحظهای دیگر صدای ضربهها و لگدها، و صداهای گنگ دیگر بلند شد. مرد ضجه میزد و گهگاه زوزه میکشید. زوزههایی در فواصل معین». یا هنگامی که در اتاق بازجویی، آماده شنیدن سوالات و دادن جواب بود؛ «به نظرم میرسید به گاردهای غیرنظامی که روبهرویم نشسته بودند، از این جریانات احساس ناگواری دست داده است. در حینی که بساط شکنجه توی اتاق مجاور برپا بود، سخت در بحرم فرورفته بودند تا عکسالعملم را ببینند و شاید هم کمی حس ترحمشان نسبت به من برانگیخته شده بود. زمانی که قربانی سوم را مرده یا بیهوش برگرداندند، گارد غیرنظامی مسنتر نگاهی به من کرد و شانهای بالا انداخت که حرکت ناخودآگاهانهای برای عذرخواهی بود. این حرکت تمامی برداشت یک ژاندارم پنجاه ساله را نسبت به زندگی بیان میکرد. کسی که از سویی سی سال سابقه خدمت در کشوری قرون وسطایی داشت و از سویی احتمالاً صاحب زن و چند بچه نیمگرسنه و یک قناری دستآموز بود. در این حرکت، همه فلسفه انسان درباره شرم، تسلیم و توکل و بیاعتنایی و تأثرپذیری بازگفته میشد. انگاری میگفت: دنیا چنین است، نه من هرگز میتوانم عوضش کنم و نه تو… این شانه بالا انداختن گارد غیرنظامی در ذهن من خیلی زندهتر از جیغ و داد شکنجهشدگان مانده است». اما این جملات زمانی معنی روشنتری دارند که در کنار اندیشههای دیگر کوستلر دیده شوند؛ مثلاً آنجا که میگوید: «فکر کردم چقدر مسخره است که این همه به شخصیت فردی یک انسان اهمیت بدهیم. شخصیت فرد چقدر کم به ماهیتش بستگی دارد، و به عکس چقدر زیاد به وظیفهای که اجتماع به عهدهاش میگذارد؛ و چه میدان محدودی برایش میماند که در آن تمایل طبیعیاش را ابراز کند». درباره این کتاب کوستلر که بر صفت «ارزشمند» آن تأکید میکنیم گفتنی بسیار است. میتوانیم درباره بازجوییها، سرنوشت تلخ نیکلاس، اعدام سربازان جمهوری و خیلی چیزهای دیگر هم بنویسیم و خط به خط نوشتههای کوستلر را باهم مرور کنیم ـ اما فعلاً همین اندازه کافی به نظر میرسد.
پینوشت: کتاب گفتوگو با مرگ؛ شهادتنامه اسپانیا، نوشته آرتور کوستلر با ترجمه خشایاردیهیمی و نصرالله دیهیمی از سوی نشر نی منتشر شده است.