جرج اورول و توتالیتر در رمان ۱۹۸۴ ـ اغراق یا واقعیت صریح؟
جرج اورول و توتالیتر در رمان ۱۹۸۴ ـ اغراق یا واقعیت صریح؟
«قدرت وسیله نیست، هدف است. آدمی دیکتاتوری را به منظور حراست از انقلاب برپا نمیکند، انقلاب میکند تا دیکتاتوری را برپا کند. هدف اعدام، اعدام است. هدف شکنجه، شکنجه است. هدف قدرت، قدرت است».
جرج اورول ـ ۱۹۸۴
تصویری که جرج اورول در ۱۹۸۴ از جامعهی زیر سیطره دیکتاتوری تمامیتخواه عرضه میکند به راستی حیرتانگیز است. هرچند تا مدتها پس از انتشار این رمان، خیلیها اورول را به اغراق منفی و تخیل سیاه و تیرهاندیشی متهم میکردند تجربیات بعدی جوامع در قرن بیستم نشان داد که روایت او نه اغراقآمیز است نه تخیلی. آنجا که نوشت: «دانستن و ندانستن، آگاه بودن از حقیقت مطلق و در عین حال گفتن دروغهای ساخته شده، داشتن دو عقیدهی متضاد در یک زمان و آگاهی از این امر که باهم در تضادند و باور داشتن به هر دوی آنها، به کار گرفتن منطق بر ضد منطق، نقض کردن اخلاق و در عین حال ایمان داشتن به آن، باور داشتن به اینکه دموکراسی محال است و حزب پاسدار دموکراسی است، فراموش کردن، فراموشی هر آنچه لازم است، پس آنگاه دوباره بازگرداندن آن به حافظه در لحظهای که مورد نیاز است و سپس دوباره فراموش کردن آن به فوریت، و بالاتر از همه، منطبق ساختن همان روند به خود روند ـ چشمهی اصلی بازی همین بود: آگاهانه القا ناآگاهی کردن و آنگاه، بار دیگر، ناآگاه شدن از عمل هیپنوتیزم به کار بسته. حتی فهمیدن واژهی دوگانهباوری متضمن به کار گرفتن دوگانهباوری بود». کدام فرد مطلع از تاریخ قرن بیستم هست که برای این روش و رویه چند مثال در ذهنش نیابد؟ یا آنجا که شخصیت اصلی رمان به خاطرهی زنش میاندیشد و از آن ویژگی برجستهاش یاد میکند که «ابلهترین و مبتذلترین و تهیترین مغزی را داشت که تا به حال دیده بود. فکری در کلهاش نداشت که شعار نباشد، و خریتی در عالم نبود که اگر حزب به او میداد نتواند هضمش کند». کجای این حرف اورول اغراقآمیز است؟ یا آنجا که میآورد: «حزب نه برای هدفهای خود بلکه برای خیر و صلاح اکثریت در طلب قدرت است. حزب طالب قدرت است چون تودهی مردم موجودات شکننده و ترسویی هستند که توان تحمل آزادی یا رویارویی با حقیقت را ندارند، و بایستی افراد قویتر از آنان بر آنها حکمروایی کنند و با اسلوبی منظم بفریبندشان. انسان مخیر میان آزادی و خوشبختی است و برای شمار بسیار زیادی از آدمها خوشبختی اصلح است. حزب حافظ جاودانی ضعفاست، یعنی طایفهای که به انجام شر مبادرت میورزد تا مگر خیر حاصل شود، و خوشبختی خود را خود را فدای خوشبختی دیگران میکند». تأمل بر سخنان ایدئولوگهای نظام توتالیتر، درستی نوشتههای جرج اورول را به ما اثبات میکند. و نیز، آن بخش از رمان که اوبراین با صراحتی تکاندهنده از واقعیت حرف میزند و به وینستون میگوید: «حزب فقط به خاطر خودش قدرت را میجوید. ما به خیر دیگران علاقه نداریم، تنها و تنها به قدرت علاقهمندیم. نه ثروت یا تجمل یا طول عمر یا خوشبختی؛ فقط قدرت، قدرت محض… ما میدانیم که هیچکس قدرت را به قصد واگذاری آن به دست نمیگیرد. قدرت وسیله نیست، هدف است. آدمی دیکتاتوری را به منظور حراست از انقلاب برپا نمیکند، انقلاب میکند تا دیکتاتوری را برپا کند. هدف اعدام، اعدام است. هدف شکنجه، شکنجه است. هدف قدرت، قدرت است».
پینوشت: نقلقولهای این متن از ترجمه صالح حسینی (نشر نیلوفر) انتخاب شده بود.