۲۲ آذر ، ۱۳ دسامبر ـ تقویم تاریخ
۲۲ آذر ، ۱۳ دسامبر ـ تقویم تاریخ
وفات ابوریحان بیرونی
ابوریحان بیرونی، حتی برای آنهایی که چندان هم اهل مطالعه نیستند نامی ناشناخته نیست و بسیاری از ما، دستکم نام او را شنیدهایم. وی دانشمند بزرگ قرن پنجم هجری، «کیهانشناس، تاریخنگار، ریاضیدان و در واقع انسانی کثیرالابعاد بود». به تاریخ طبیعی و جغرافیای انسانی علاقه داشت و این علاقه او را به مطالعه درباره سیر تکوین جهان و تأمل در احوال جوامع سوق داد. مثلاً تحقیق ماللهند او «نه جغرافیاست نه تاریخ، گنجینهایست از تمام معلومات راجع به سرزمین هند آن هم بر اساس تحقیقات درست علمی، و این کتاب یک نمونه و یک شاهکار از تحقیق بیشائبه مسلمین است در زمینه مسائل راجع به جغرافیای انسانی و فولکلور». صحت بسیاری از سخنان او، بعدها به مرور اثبات شد. مثلاً به پیروی از ابوسعید سجزی که میگفت زمین مرکز کائنات نیست موافق بود (یا حداقل آن را ممکن میدانست)، هرچند اثبات یا رد چنین موضوعی را با توجه به محدودیت ابزارهایی که در آن زمان دانشمندان در اختیار داشتند دشوار میدید. یا میگفت که امکان دارد بسیاری از مناطقی که اکنون دریاست، در گذشته خشکی بوده باشد ـ و نیز بسی جاها مثل صحرای عربستان یا سند که اکنون خشکی است، زمانی دریا بوده باشد. وی حتی با معیارهای امروزی دانش هم مردی دقیق و نکتهسنج بود. مثلاً به قول زرینکوب، بیرونی «در مقدمه الاثارالباقیه چنان دقت و احتیاطی در شیوه تحقیق توصیه میکند که گویی آن مقدمه یک محقق امروزیست و ماللهند او حتی با موازین امروزی نیز شاهکار تحقیق در تاریخ و عقاید محسوبست». در ریاضیات هم همین رویه را حفظ کرد. نمونه مهم آن کتاب قانون مسعودی است که گویا برای تدریس نجوم نوشته بود. بیرونی در این کتاب «با ذکر مثال جدول سینوسها تا مرتبه چهارم شصتگانی برای هر ربع درجه افزایش زوایا (بنابراین با دقتی بیش از یک در ده میلیون)» را محاسبه کرده است. کوششهایی هم برای حل معادلات درجه سوم کرد که البته در این مورد به پاسخی نظاممند نرسید. نگاهی به نوشتههای بیرونی به ما اثبات میکند که وی مطالعات زیادی در الهیات و ادیان دیگر هم داشت و «کمابیش میتوان وی را بنیانگذار علم دین تطبیقی دانست». او در این زمینه دیدی فوقالعاده داشت که وی را قادر میساخت اندیشهای و فلسفهای را که پشت باورهای اقوام و ملل مختلف وجود داشت نیز ببیند. بیرونی در عصر غزنویان زندگی میکرد. هرچند او از منافع و مواهب دربار غزنوی و امکاناتی که همنشینی با غزنویان برایش فراهم میکرد چشمپوشی نکرد، اما به خاطر وارستگی خاص مردان راستین علم، از القاب و عنواین فاصله میگرفت و حقیقتاً به چیزی جز کسب دانش علاقه نداشت. وی ۲۲ آذر سال ۴۲۷ خورشیدی، در غزنین از دنیا رفت.
اطلاعات ما از دو منبع بود: کارنامه اسلام، عبدالحسین زرین کوب؛ و جلد چهارم تاریخ ایران (پژوهش دانشگاه کمبریج)، ترجمه حسن انوشه؛ ناشر هر دو کتاب انتشارات امیرکبیر است.
*
۲۲ آذر ۱۳۰۴ ـ رسمیت یافتن سلطنت پهلوی
سال ۱۳۰۴ در چنین روزی رضاخان، با تأیید مجلسی که از طرف خود اعضای آن مجلس مؤسسان خوانده میشد رسماً عنوان پادشاهی ایران را از آن خود کرد. هرچند به قول زرینکوب واقعیت این بود که «از همان ایام که احمدشاه، وزیر جنگ کودتا، رضاخان سردارسپه را رئیسالوزرا کرد و خود به عنوان معالجه و بیشتر برای تفریح و گردش به پاریس عزیمت نمود (۱۳۰۲ شمسی) قدرت و سلطنت قاجار در ایران تقریباً خاتمه یافت و چیزی که او با خود همراه برد فقط عنوان و حقوق سلطنت بود». زیرا «در مدت غیبت شاه قاجار که بعد از خروج از کشور دیگر هرگز مجال بازگشت به ایران را نیافت سردارسپه فرمانروای واقعی، مطلقالعنان، و فعال مایشاء ایران بود ـ که مجلس و اقلیت آن هم باوجود کوششی که محمدحسن میرزا ولیعهد احمدشاه و سید حسن مدرس رهبر اقلیت بر ضد وی انجام میدادند، هیچ یک موفق به جلوگیری از پیشرفت او در حذف قدرت قاجار که طرح کودتا [سوم اسفند ۱۲۹۹] از آغاز ناظر به آن بود، نشدند. او با تمهید مقدمات، و با نشان دادن قدرت و لیاقتی که نظیر آن در نزد هیچیک از رجال عهد یا مدعیان خود او دیده نمیشد راه خود را برای به دست آوردن تاج و تختی که احمدشاه، در واقع خودش آن را بارها رها کرده بود، باز کرد». میتوان درباره دست پنهان انگلیس در به قدرت رساندن وی، و نیز خودسریها و استبداد او پس از تصاحب پادشاهی و پیامدهای آنی و بلندمدت برپایی یک دیکتاتوری نظامی در ایران، آنهم پس از سرخوردگی اجتماعی ناشی از ناکامی انقلاب مشروطه و نیز نتایج نوسازی آمرانه بحث کرد، اما واقعیت این بود که دوره قاجار حتی پیش از سلطنت احمدشاه، یعنی در زمان پدرش به پایان رسیده بود. کودتای محمدعلیشاه و رویارویی او با انقلاب و ضدیت علنی وی با نظام جدید و مقاومت او در برابر تغییری که کشور به شدت به آن نیاز داشت آخرین تهماندههای اعتبار این سلسله را به باد داده بود. از اینرو هرچند پادشاه شدن رضاخان نگرانیهایی را در برخی رجال دلسوز زمانه مثل مصدق و مدرس ایجاد کرد، اما به گفته کاتوزیان «رویهم رفته به نظر میرسد که اهالی شهرها، به طور کلی، از سقوط قاجاریه افسوس نخوردهاند اما از ظهور سلسله جدید هم خوشحال نشدهاند».
پینوشت: نقل قولهای مربوط به احمدشاه قاجار و رضاخان سردارسپه از این کتاب است: روزگاران، عبدالحسین زرینکوب، نشر سخن؛ همچنین گفته کاتوزیان از کتاب زیر نقل شده: دولت و جامعه در ایران، ترجمه حسن افشار، نشر مرکز.
*
۱۳ دسامبر ۲۰۰۳ ـ دستگیری صدام، دیکتاتور فراری عراق
سال ۲۰۰۳ میلادی در چنین روزی، مخفیگاه صدام لو رفت و نیروهای امریکایی او را دستگیر کردند. ماجرا به حمله نظامی امریکا به عراق و اشغال کامل این کشور و سقوط رژیم بعث برمیگشت. گرچه برخیها پیش از شروع جنگ، سادهلوحانه از مقاومت صدام و نیروهای حامی او سخن میگفتند، ماجرا جور دیگری پیش رفت و عراق بسیار زودتر از آنچه انتظار میرفت به اشغال امریکا و متحدانش درآمد. آن زمان عدهای به سر و وضع آشفته و رقتبار و حقارتی که در چهره صدام هنگام دستگیری موج میزد اشاره میکردند و آنچه را که بر سر او آمده بود فرجام گریزناپذیر همه دیکتاتورها میدیدند. اما در عمل معلوم شد که سقوط و ذلت دیکتاتورها حتمی نیست و فرجامی که برای آنها رقم میخورد از قاعدهای کلی پیروی نمیکند. برخیها (مثل قذافی) با سرنوشتی کم و بیش مشابه صدام از صحنه کنار میروند، اما برخی دیگر هم ـ ولو به بهایی گزاف و تحمیل هزینه های جبراننشدنی ـ در قدرت باقی میمانند. آن مرد ریشویی که به آن شکل خفتبار در پائیز سال ۲۰۰۳ میلادی شکار شد، همان کسی بود که سالها قبل در توهم یک پیروزی سریع و قاطع و آسان به ایران اعلام جنگ داد و آن را قادسیهای دیگر توصیف کرد؛ اما بعدها، فقط به پشتیبانی ابرقدرتهایی که از شکست وی (و پیروزی ایران و برتری جمهوری اسلامی در منطقه) به هراس افتاده بودند از آن مهلکه جان به در بُرد. به هرحال، صدام سه سال در زندان ماند و چند بار در دادگاهی زیر نظر دولت موقت عراق محاکمه شد؛ و چنانکه میدانید درنهایت او را به اعدام با چوبه دار محکوم کردند.
در همین رابطه بخوانید: سقوط و شکار صدام
*
ماجرای فرار هفت تگزاسی
سیزدهم ماه دسامبر سال ۲۰۰۰ بود که هفت زندانی خطرناک از یکی از زندانهای جنوب تگزاس گریختند. این زندان یکی از امنیتیترین و مستحکمترین زندانهای این ایالت محسوب میشد و تا پیش از آن گمان میرفت که فرار از آنجا ممکن نیست. رسانههای مکتوب و تصویری خبر این فرار را همراه با عکس مجرمان فراری منتشر کردند و لقب «هفت تگزاسی» را به آنها دادند. پدر یکی از این مجرمان نیز در بخشی از نقشه این فرار به آنها کمک کرد و برایشان مقدار پول نقد و یک خودروی سواری فراهم ساخت. هر هفت نفر، مجرمانی خطرناک بودند و در پرونده آنها جرایمی مثل قتل و تجاوز و سرقت مسلحانه وجود داشت. از اینرو فرار آنها بسیاری از شهروندان را هراسان کرد و پلیس را به تکاپو انداخت. آنها در مسیر فرار خود به یک فروشگاه لوازم ورزشی دستبرد زدند و هرچه پول نقد در آن وجود داشت به سرقت بردند. همان جا بود که یک مأمور وظیفهشناس پلیس را که سعی میکرد مانع کارشان شود به رگبار بستند و از پا درآوردند؛ و بعد با خودرو از روی جنازه او عبور کردند. پس از آن به کلرادو گریختند و مدتی، حدود یک ماه در لباس مبلغان مسیحی نزدیک جایی به نام وودلند پارک اقامت کردند. سرانجام یکی از اهالی آن منطقه که عکس فراریان را در تلویزیون دیده بود، پلیس را از حضور هفت تگزاسی باخبر کرد. چهار نفر از آنها تقریباً بیدرنگ دستگیر شدند، اما نفر پنجم به جای تسلیم، خودکشی را انتخاب کرد و به زندگی خودش پایان داد. دو نفر باقیمانده آن روز موفق به فرار شدند و دست پلیس به آنها نرسید. چند روز بعد آنها در تماسی تلفنی با یک برنامه زنده خبری تلویزیون گفتند که انگیزهشان از فرار، اعتراض به نظام ظالمانه و مجرمانه دادرسی در ایالت تگزاس بوده است. دستگیری آن دو که جایی برای رفتن و پنهان شدن نداشتند و روحیه خودشان را هم باخته بودند چندان دشوار نبود. کل ماجرا شش هفته طول کشید و سرانجام همه هفت فراری به جز آنکه خودش را کشت به دام افتادند. شش نفر باقیمانده در قتل آن افسر پلیس به یک اندازه مجرم شناخته و همگی به اعدام محکوم شدند.
تقویم تاریخ ـ ۲۲ آذر ـ ۱۳ دسامبر