آخرین مرز ـ داستان تاریخی و روایت جذاب دیگری از هاوارد فاست

آخرین مرز داستان فرار گروهی سرخ‌پوست از قبیله شایان به سوی شمال است، جایی که معتقد بودند خانه آن‌ها و پدران و اجدادشان بوده است؛ و همین عیب بزرگ و نابخشودنی آن‌ها بود؛ تصور می‌کردند سرزمینی که همواره در آن زیسته بودند مال خودشان است. باور داشتند که آن زمین‌ها آنقدر به آن‌ها تعلق دارد که باید به خاطرش بجنگند و بمیرند.

بیشتر بخوانید

دربار فتحعلی‌شاه در روایت کتاب «شرح زندگانی من» عبدالله مستوفی

«اولاد مستقیم ذکور و اناث فتحعلی‌شاه در حدود نود نفر بوده‌اند. مخارج بزرگ شدن این شاهزاده‌ها و شاهزاده خانم‌ها و مخارج عروسی و جهیز آن‌ها البته چیزی نبود که مالیات کم آن دوره ایران که بیشتر از دو سه میلیون تومان نمی‌شد به آن وفا نماید و خدا می‌داند که چقدر از زر و سیم و جواهر گردآورده آقامحمدخان که بدون هیچ حساب زیر کلید شخص شاه بوده است به این مصارف رسیده باشد».

بیشتر بخوانید

جان ایچ آرنولد : همه مورخان مارکسیست محسوب می‌شوند

یک عنصر کلیدی اندیشه مارکس چنان با تار و پود ذهن مورخان عجین شده که امروزه دیگر عملاً به چشم نمی‌آید. این تفکر که شرایط اجتماعی و اقتصادی بر شیوه تفکر انسان‌ها در مورد خودشان، زندگی‌شان، جهان پیرامون‌شان و در نتیجه بر رفتار و کردارشان اثرگذار است.

بیشتر بخوانید

محاکمه و اعدام میرزا رضا کرمانی ، قاتل ناصرالدین شاه

میرزا رضا به این باور رسیده بود که کشتن ناصرالدین‌شاه آخرین و تنها راه نجات کشور از نکبت و بی‌عدالتی است و می‌گفت که شاه حتی اگر در ظلم‌ها و جنایت‌های نزدیکانش بی‌گناه باشد، برای سکوت و بی‌‌توجهی به این همه زشتی و تبعیض و چپاول و نشنیدن صدای جامعه بی‌شک گناه‌کار است؛ من هم با آن یک گلوله «درخت خشک و بی‌ثمری را که زیرش همه قسم حیوانات موذی درنده جمع شده بودند از بیخ انداختم و آن جانورها را متفرق کردم».

بیشتر بخوانید