هیتلر و جاه‌طلبی‌هایش؛ برشی از کتاب جنگ هیتلر (۱۹۷۷) نوشته دیوید ایروینگ

هیتلر و جاه‌طلبی‌هایش؛ برشی از کتاب جنگ هیتلر (۱۹۷۷) نوشته دیوید ایروینگ

 

تاریخ بلاگ

 

مصطفی عباسپور:  کتاب جنگ هیتلر (۱۹۷۷) اثری از دیوید ایروینگ مورخ انگلیسی است. ایروینگ مورخی تجدیدنظرطلب به شمار می‌رود و مثلاً برخلاف نگاه غالب، وقایعی مثل هولوکاست را قبول ندارد. از جمله‌ی دیوید ایروینگ در مقدمه کتاب می‌توان تا حدودی به نگرش او نسبت به جنگ جهانی دوم و کل تاریخ پی برد: به مورخین استعدادی داده شده که حتی خدایان از آن عاجزند، استعدادی که به آنها امکان می‌دهد تا آنچه را اتفاق افتاده تغییر دهند! ایروینگ پس از مقدمه ای چند صفحه ای راجع به روش تحقیق کتاب، وارد مباحث اصلی می‌شود. باید اذعان کرد که منابع تازه‌ای که دیوید ایروینگ در پیشنویس به آن‌ها توجه نشان داده است، جنبه‌هایی جالب و قابل اعتنا از طرز تفکر آدولف هیتلر پیش از زمامداری را روشن می‌کند. در اینجا می‌کوشیم تا بخش‌هایی از کتاب او را مرور کنیم.

پیشنویس: ناگت

آیا می‌توانیم جاه‌طلبی‌های واقعی هیتلر را بشناسیم. یکی از وابستگان نزدیک او که تا آخر به عنوان آجودان نیروی هوایی خدمت کرد تاکید کرده است که حتی هنگامی که ما برخی از سخنان شورانگیز هیتلر خطاب به پیروانش را می‌خوانیم، و احساس می‌کنیم به حقیقت نزدیک شده‌ایم، باید از خود بپرسیم: آیا این هیتلر واقعی بود؟ یا این که فقط تصویری بود که می‌خواست بر آن شنوندگان خاص تحمیل کند؟[۱] در اولین سخنرانی هیتلر سعی کرد مخاطبین خود را متقاعد سازد که شکست در جنگ جهانی نه توسط دشمنان خارجی، بلکه به وسیله توطئه‌گران درونی و سیاستمدارانی در برلین که  یهودیان سوارشان هستند به آن‌ها تحمیل شده است. جدای از جنبه عوامفریبانه این سخنان، حرف قابل توجه هیتلر این بود که یک آلمان خلع‌سلاح شده، تبدیل به طعمه‌ای آسان برای همسایگان شده است. او خواستار آن بود که آلمانی‌ها اختلافات طبقاتی را کنار بگذارند و کارگر و روشنفکر هر یک به سهم همدیگر احترام بگذارند. در یک مورد او در آوریل ۱۹۲۰ اعلام کرد که ما به یک دیکتاتور نابغه نیاز داریم؛ اگر می‌خواهیم دوباره ظهور کنیم. اهداف او حتی آن زمان نیز آن‌چنان معتدل نبود. قصد او بازگشت به امپراطوری آلمان بود، از ممل در شرق تا استراسبورگ در غرب و از کنیزبرگ تا براتیسلاوا.

در یک سخنرانی مخفی دیگر در سالزبورگ که در ماه اوت ایراد شد، هیتلر هموطنان اتریشی را تحریک کرد: «حوزه آلمانی ما باید تا آنجا که آلمانی صحبت می‌شود گسترش یابد[۲]… این نخستین تقاضایی است که ما باید آن را بزرگ و بزرگ‌تر کنیم: که مردم ما آزاد خواهند شد، و آلمان یک‌بار دیگر فرمانروای روحش و ارباب سرنوشت خود خواهد شد، همراه با همه کسانی که می‌خواهند به آلمان بپیوندند». (تشویق حضار) او ادامه داد: «اجرای این درخواست اول، راه را برای همه اصلاحات دیگر باز خواهد کرد. در اینجا یک چیز نگران‌کننده است که شاید ما و شما را از هم متمایز می‌کند: برنامه ما درباره مساله یهود. آیا ملت ما می‌تواند سلامتی خود را به دست آورد؟ آیا روح یهودی ریشه‌کن خواهد شد؟ اشتباه نکنید، شما بدون از بین بردن ریشه‌ها، توان مبارزه با بیماری را ندارید. تصور نکنید بدون رهایی از قوم حامل ویروس سل می‌توانید با مرض سل مبارزه کنید. این مسمومیت ملت به پایان نخواهد رسید، تا اینکه قاطرچی، یعنی یهودی، از میانه ما تبعید شود.»( تشویق حضار) هیتلر به زودی دریافت که این زبانی نیست که مردم می‌خواهند بشنوند[۳].

او خواستار توقف سودجویان جنگی شد، و آن‌ها را یهودی معرفی کرد. در ۱۵ اوت ۱۹۲۰، طبق گزارش‌ پلیس، وی برای اولین بار یک سخنرانی اختصاصی ضد یهودی داشت. او آن‌ها را مسئول شکست در جنگ معرفی و به سودجویی متهم کرد. او اعلام کرد که حزب نازی باید یک جنگ صلیبی ضد یهودیان راه بیندازد و هشدار داد: «ما می‌خواهیم بر این جو آلوده شلاق بزنیم.»

او چند هفته بعد اعلام کرد: «ما نمیتوانم مشکل یهودیان را دور بزنیم. ما باید با قاطعیت بی‌پروا ریشه‌های این شر را چنگ بزنیم و نابودش کنیم. ریشه‌ها و شاخه‌ها. این مشکل باید حل شود.» هیتلر می‌گفت: «اگر بلشوییم در آلمان پیروز شود من باید خودم را از نزدیک‌ترین تیر برق حلق‌آویز کنم، یا اینکه توی یک‌جور سرداب پنهان شوم. بنابرین سوال من این نیست که آیا می‌توانم این یا آن کار را انجام دهم، سوال من این است که آیا می‌توانیم مانع بلشویک‌ها شویم یا خیر. من خود ایمان بی‌انتهایی به پیروزی جنبش دارم. سه سال و نیم پیش ما با شش نفر شروع کردیم. امروز با اطمینان می‌توانم بگویم نهضت ما پیروز خواهد شد. ممنوعیت اخیر حزب نازی از جانب سردمداران ایالت فقط به گسترش جنبش به آن سوی مرزهای باواریا کمک کرد. کمونیست‌ها در هامبورگ در حال پیشروی هستند. ما می‌توانیم قبل بروز فاجعه، همه‌ چیزهای مهم شمال آلمان را کنار هم قرار دهیم ولی اگر اکنون برخی حوادث باعث اختلاف شود ما شمال را از دست خواهیم داد. در این صورت حداکثر کاری که ما از این فاصله توان انجامش را خواهیم داشت سازماندهی یک ضد حمله خواهد بود. هر چیزی که درباره سازماندهی ملی‌گرایانه در شمال گفته می‌شود بلوف است. آنها چندان قوی نیستند. شهرهایی که باید مرکز سازماندهی باشند در دست دشمنان سیاسی ماست.»

هیتلر پس از اظهارنظر در این باره که بلشویسم در باواریا یک اوتوپیای خیالی است ادامه داد: «هیچ دلیلی برای توسل به زور در باواریا وجود ندارد چرا که قدرت ما روز به روز در حال افزایش است. هر هفته شاهد اضافه شدن یک یا دو هاندرچفتن (بریگارد طوفانی حزب نازی) و افزایش چندین هزار نفر هستیم. تا زمانی که نیروی ما در حال رشد است، ما هیچ دلیلی برای انتخاب مسیر خشونت نداریم. فقط زمانی به زور متوسل می‌شویم که حزب امکان گسترش بیشتری ندارد.» هیتلر معتقد بود که در زمان لازم ارتش باواریا، هفده هاندرچفتن او را مسلح خواهد کرد. «با کمک این‌ها من قادر خواهم بود هر چیزی را که دوست ندارم ببینم از خیابان پاک کنم.» او به دو مهمان ثروتمند خود یادآوری کرد که موسولینی توانسته بود با فاشیست‌های همراه خود اعتصاب عمومی ایتالیا را درهم بشکند. «اگر من این مردان را به عنوان یک نیروی پویا و منسجم در لحظه بحرانی در دست داشته باشم چیزی که نتوانم سرکوبش کنم وجود نخواهد داشت.»

هیتلر سپس درباره توسعه دولت جدید آلمان توضیح داد: «اول جنگ داخلی خواهد بود همراه با یک مبارزه طولانی برای کسب قدرت. کشورهای اروپایی که علاقه‌ای به تولد دوباره آلمان دارند، از ما پشتیبانی خواهند کرد، در راس همه انگلستان. از سوی دیگر فرانسه در کنار بلشویک‌ها قرار خواهد گرفت؛ چرا که بیشترین علاقه را به یک آلمان بی‌ثبات دارد تا بتواند تا آنجا که ممکن است رایلند و روهر را در دست خود نگه دارد.» هیتلر انتظار داشت انگلستان به شرط داشتن اعتماد به نفس از دولت آینده آلمان پشتیبانی کند زیرا تخریب آلمان به رهبری هژمونیک فرانسه در اروپا منجر می‌شود که در آن صورت انگلستان خود را در جایگاه یک قدرت درجه سوم جهانی خواهد دید. او انتظار داشت که ایتالیا بتواند آمریکا و بریتانیا را درباره ی جلوگیری از گسترش کمونیسم با خود همراه کند. «ما باید کشش ایتالیایی‌ها به این موضوع را زنده نگه داریم. ما نباید با ایجاد پروپاگاندای اتحاد با اتریش هم‌زبان یا بازپس‌گیری تیرول جنوبی (منطقه‌ای آلمانی‌زبان در ایتالیا به مرکزیت بولانزا) ایتالیا را از خود دور کنیم. من کوچکترین وقتی را به کسانی که می‌خواهند سیاست خارجی ما را به آزادسازی تیرول جنوبی توسعه دهند نمی‌دهم، چرا که در شرایط بدی با ایتالیا قرار می‌گیریم، و به یاد داشته باشیم که اگر جنگ با فرانسه آغاز شد ما نباید خاک ایتالیا را محلی برای دسترسی به مواد اولیه و ذغال سنگ در نظر بگیریم. من کمترین علاقه‌ای به ریختن خون آلمانی در تیرول جنوبی ندارم. ما هیچ مشکلی در متقاعد کردن آلمانی‌ها برای جنگیدن در راین نخواهیم داشت، اما هرگز برای مرانو یا بولانزا نباید با مردم لاتین برخوردی صورت بگیرد. معتقدم ما قبل از دو یا سه دهه دیگر در حال رژه به سوی فرانسه خواهیم بود.» مشخص است که اظهارات هیتلر درباره بریتانیا با خیرخواهی همراه بود اما او انتظار نداشت آن‌ها اجازه دهند آلمان از جایگاه دوم بالاتر رود. «هرچند ممکن است بریتانیا به ما گرایش داشته باشد، دیگر هرگز نخواهد گذاشت ما به یک قدرت بزرگ تبدیل شویم نه اکنون که طعم و مزه استعداد، قدرت علمی و نظامی ما را طی جنگ جهانی (۱۹۱۴- ۱۹۱۸) چشیده است.»

توضیحات مترجم:

[۱] نویسنده از مخاطب می‌خواهد به جای تمرکز بر شش سال آخر زندگی هیتلر که بسیار خشن جلوه می‌کند کمی عقب‌تر برود. او مناسب می‌داند که به بیست سخنرانی اول هیتلر مراجعه شود. سخنرانی‌هایی که به وسیله پلیس مخفی حکومت وایمار ثبت شده بود. در این زمان او حدود سی سال داشت.

[۲] درباره سخنرانی سالزبورگ آدولف هیتلر، نویسنده تاکید می‌کند که این از جمله سخنرانی‌هایی است که تاکنون منتشر نشده است.

[۳] در واقع به زعم نویسنده به سخنان تندتری نیاز بود. گویا ایروینگ می‌خواهد سخنان تند بعدی را به خواست مردم نسبت دهد.