دیوید مورگان و پاسخ او به مسأله سقوط دولت خوارزمشاهیان

دیوید مورگان و پاسخ او به مسأله سقوط دولت خوارزمشاهیان

اختصاصی تاریخ بلاگ

این مسأله ذهن بسیاری از علاقه‌مندان به تاریخ را به خود درگیر می‌کند: چرا سلطان محمد خوارزمشاه، که بر قلمرویی بدان پهناوری حکومت می‌کرد و ده‌ها هزار مرد جنگی در خدمت خود داشت و می‌توانست ده‌ها هزار نفر دیگر را علاوه بر آن‌ها به خدمت بگیرد، چنین مواجهه سست و ضعیفی با مغولان داشت؟ دیوید مورگان مورخ انگلیسی در کتاب ایران در قرون وسطی (ترجمه عباس مخبر، نشر طرح نو) بر این مسأله تأمل می‌کند. دیوید مورگان می‌نویسد که ما به وسعت قلمرو سلطان محمد خوارزمشاه نگاه می‌کنیم و «تصور کاملاً فریبنده‌ای از قدرت واقعی او» برای‌مان ایجاد می‌شود. «امپراتوری او سرشار از ضعف‌های شخصی و ساختاری بود» و آزمون بزرگی مثل مواجهه با مغولان، این ضعف‌ها را نمایان کرد. از این‌رو شاید حتی بتوان گفت «احتمالاً خوارزمشاهیان ضعیف‌ترین دشمنانی بودند که مغول‌ها در دوران طولانی فتوحات خود با آن مواجه شدند».

دیوید مورگان بحث خود را چنین دنبال می‌کند: «بی‌تردید بخشی از این مسأله به وسعت امپراتوری مربوط می‌شد. بخش اعظم قلمرو و حکومت خوارزمشاه در سال‌های آخر دوران زمامداری علاءالدین محمد به این امپراتوری منضم شده بود. این امپراتوری هنوز وقت کافی برای منسجم شدن پیدا نکرده بود که فرمانروای آن به چالش با مغول‌ها برخیزد. اگر خوارزمشاه چند سال فرصت نفس کشیدن پیدا می‌کرد، این امکان وجود داشت که بتواند رشته‌ها را محکم‌تر کند». البته خود وی می‌افزاید: «ممکن بود، اما محتمل نبود، زیرا ماهیت پراکنده این امپراتوری و انضمام بخش وسیعی تز آن در سال‌های اخیر، تنها مشکل یا مهم‌ترین مشکل رویاروی خوارزمشاه نبود».

ابتدا باید نقش مخرب مادرش را در نظر گرفت. سلطان محمد «در مقابل مادرش ترکان ‌خاتون که پس از مرگ تکش خواهان جانشینی یکی دیگر از فرزندان خود بود، در موقعیت ضعیفی قرار داشت. قدر مسلم آنکه ترکان خاتون در خوارزم قدرتمندتر از پسرش بود». نکته مهم دیگر، به تردید درباره وفاداری نظامیان خوارزمشاه برمی‌گشت؛ «ترکان خاتون در اصل یک شاهزاده قبچاق یا ترک قانگلی از استپ‌های شمال خوارزم بود. بخش اعظم سپاهیان خوارزمشاه را نیز مزدوران قبچاق یا قانگلی تشکیل می‌دادند، و به هیچ‌وجه روشن نبود که چنانچه مادر و پسر با یکدیگر درگیر شوند، پسر می‌تواند روی حمایت این سپاه حساب کند». همچنین در کنار این مشکلات و پیچیدگی‌ها «سپاهیان خوارزمشاه یک عنصر ایرانی نیز داشتند که باعث بروز کشمکش جدی میان آن‌ها و ترک‌ها می‌شد. در این شرایط، هرگونه بحران نظامی برای خوارزمشاه معضلی غیرقابل حل بود. زیرا چنانچه نیروهای خود را متمرکز می‌کرد تا از امپراتوری خود در مقابل مهاجمان دفاع کنند، با این خطر جدی مواجه می‌شد که نخستین اقدام سپاهیانش برکناری خود او باشد».

همه این‌ها به کنار، وی با سیاست مذهبی خود و پافشاری بر خصومت با خلیفه عملاً بخش وسیعی از جهان اسلام را ضد خود برانگیخته بود و «بنابراین، خوارزمشاه نتوانست به حمایت خاندان، سپاهیان، یا مقامات مذهبی امپراتوری خود تکیه کند». مردم عادی هم که دلیل یا انگیزه‌ای برای حمایت از محمد خوارزمشاه نداشتند؛ «از دیدگاه رعایای معمولی، بی‌تردید رژیم خوارزمشاه رژیمی ظالم و متجاوز بود. بنابراین، جایی برای تکیه کردن به وفاداری باقی‌مانده در مردم نیز نبود. چنین احساساتی وجود نداشت. تعداد رعایایی که بر از میان رفتن امپراتوری علاءالدین محمد تأسف می‌خوردند، معدود بود؛ و هنگامی که مغول‌ها به قصد ویران کردن امپراتوری و انضمام ایران در دولت جهانی خود سرازیر شدند، مردم نمی‌دانستند که سرزمین‌شان به دست اربابی بسیار بدتر از ارباب سابق خواهد افتاد».

پی‌نوشت: دیوید مورگان که کتاب مشهور و ارزشمند وی مغول‌ها (ترجمه عباس مخبر، نشر مرکز) را همه ما می‌شناسیم چندی پیش (پائیز ۲۰۱۹ میلادی) در هفتاد و پنج سالگی از دنیا رفت.