چخوف درباره تولستوی می‌نویسد؛ «تولستوی به جای همه ما کار می‌کند»

وقتی کسی مثل تولستوی در ادبیات وجود دارد، نویسنده بودن آسان و خوشایند است؛ حتی اگر آدم مجبور به این اعتراف باشد که هیچ کاری نکرده و نمی‌کند، باز اوضاع چندان بد نیست، چرا که تولستوی به جای همه ما کار می‌کند. کار او پاسخ به تمام امیدها و انتظاراتی است که در برابر ادبیات قرار داده می‌شود.

بیشتر بخوانید

شاپور دوم در فرمانروایی و جنگ؛ «بدان مذهبم که پدرانم بودند»

به نوشته بلعمی شاپور دوم «شانزده ساله شد و به اسب برنشست و سوار شد و سلاح برگرفت. آن‌گاه مهتران و رعیت و سپاه گِرد کرد و ایشان را آگاه کرد که من بدان مذهبم که پدرانم بودند، از عدل بر شما و آبادانی کردن و دشمنان از مملکت راندن.»

بیشتر بخوانید

فتح مکه و پیامبر فاتح؛ تسلیم سرسخت‌ترین دشمنان اسلام

عبدالحسین زرین‌کوب: «رفتار محمد در فتح مکه و در آن لحظه غلبه و استیلاء کریمانه و شایسته پیغمبر و مصلح بود. با آن همه ستم و خواری که از آن قوم دیده بود جوانمردانه آن‌ها را بخشود و فقط معدودی را که سابقه عداوتی خاص با اسلام داشتند از این بخشودگی بیرون داشت».

بیشتر بخوانید

بهار پراگ و رفیق دوبچک؛ «گاهی اوقات زنده ماندن خود بزرگ‌ترین پیروزی است»

شبی از شب‌های تابستان ۱۹۶۸، حوالی ساعت سه بامداد گروهی از کارگران فولاد اسلواک مردی را دیدند که آهسته و تنها قدم می‌زد. وی را شناختند: رفیق دوبچک. دوبچک آنان را به غذاخوری کوچکی که آن وقت شب باز بود دعوت کرد و ساعتی را با آنان گذراند. به آنها گفت که در چند هفته اخیر، درست نخوابیده است و سپس وضعیت موجود را با دقت و حوصله برای‌شان توضیح داد.

بیشتر بخوانید

لوتر و پاپ؛ شکاف بزرگی که در جهان مسیحیان شکل گرفت

اگر آنچه را که زندگینامه‌نویسان لوتر نوشته‌اند باور کنیم، او تقریباً از بیست سالگی درباره عقاید دینی و آموزه‌های رایج کلیسا تردید کرد. مدتی به ریاضت و روزه‌داری و عبادت‌های طولانی روی آورد تا ذهن خود را از این «تردیدهای خطرناک» پاک کند.

بیشتر بخوانید

غلامحسین صدیقی و روزهای آخر سلطنت محمدرضاشاه

غلامحسین صدیقی به فرستاده شاه گفت: «با تغییر این و آن، مردم آرام نمی‌شوند و این بار به چیزی کمتر از تغییرات ریشه‌ای راضی نمی‌شوند». منظور او از «تغییرات ریشه‌ای» تغییر نظام سیاسی در ایران بود.

بیشتر بخوانید

ناصرالملک ـ سیاستمداری که به نقش‌آفرینی مردم عادی اعتقادی نداشت

عبدالله مستوفی می‌نویسد: «ناصرالملک مثل همه اشخاصی که در سن‌های کم به اروپا رفته و در آنجا نشو و نما کرده‌اند، خیلی به کارهای ایرانی‌ها معتقد نبود و تا نمک خارجی داخل آش ایرانی نمی‌شد، آن را گوارا نمی‌دانست».

بیشتر بخوانید

داستایوسکی پای چوبه دار ـ تجربه عمیق مواجهه با مرگ

«بزرگ‌ترین شکنجه در همین یقین است که می‌دانید راه گریزی نیست…» سنگینی و عمق آن تجربه برای داستایوسکی در این بود: گام برداشتن به سوی مرگ، آن‌هم بدون ذره‌ای امید به نجات.

بیشتر بخوانید