کومودوس و بازآفرینی این شخصیت تاریخی روی پرده سینما

کومودوس و بازآفرینی سینمایی این شخصیت تاریخی

اختصاصی تاریخ بلاگ

در فیلم سینمایی گلادیاتور (۲۰۰۰) ساخته ریدلی اسکات، از امپراتوری به نام کومودوس نام برده می‌شود که بعد از مرگ مارکوس اورلیوس، با خدعه و تبانی به قدرت رسید و قهرمان داستان، یعنی ماکسیموس را به دردسر انداخت. هرچند در پایان فیلم، تاوان ظلم و جنون خود را با جانش پرداخت. برای بسیاری از کسانی که در سال‌های مختلف به تماشای این فیلم نشستند، این پرسش احتمالاً پیش آمد که آیا این شخصیت واقعی است؟ و اگر واقعاً چنین کسی زمانی امپراتور رومی‌ها بود، آنچه ما در فیلم دیدیم چقدر به وی شباهت داشت؟ در جستجوی پاسخ این پرسش‌ها، باید چند کتاب تاریخی را باهم ورق بزنیم.

آلبر ماله در جلد سوم از کتاب خود می‌نویسد که مارکوس اورلیوس در بحبوحه جنگ طولانی با ژرمن‌ها از دنیا رفت (سال ۱۸۰ میلادی). هنگام مرگ، فرمانروایی را به پسرش کومودوس سپرد که آن زمان بسیار جوان، حدوداً نوزده ساله بود. کومودوس «شخصی بود خشن، وحشی، بی‌رحم، بی‌هوش، به زور بازوی خود مغرور، فقط لیاقت آن را داشت که به عنوان گلادیاتور وارد نمایشگاه گردد». منظور از نمایشگاه، همان میدان مسابقات است. کومودوس بی‌اعتنا به رای سران سپاهش با ژرمن‌ها صلح کرد زیرا به قول ویل دورانت «هرچند بزدل نبود، به حد کافی جنگ دیده و از آن سیر شده بود». از ضرورت صلح و ایجاد آرامش و شادی برای مردم می‌گفت؛ «چون در سیاست میدانی برای نیروی وافر خود نیافت، در املاک امپراتوری به شکار حیوانات درنده پرداخت و در جنگ با شمشیر و تیر و کمان چنان مهارتی به هم رساند که مصمم شد در ملاء عام نمایش دهد». حتی از کاخ سلطنتی بیرون رفت و مدتی در مدرسه گلادیاتورها ساکن شد. در بیشتر مسابقات ورزشی حضور می‌یافت و با قدرت‌نمایی‌های خود مردم را به هیجان می‌آورد.

برگردیم به آلبر ماله که در ادامه روایت خود به دیون کاسیوس (مورخ یونانی) استناد می‌کند و از قول او برای وصف گوشه‌ای از زندگی امپراتور کومودوس می‌نویسد: «روز اول امپراتور از بالای غرفه نمایشگاه تنها با تیر و کمان صد خرس را کشت، در وسط کشتار وقتی خسته می‌شد جامی شراب مخلوط به عسل می‌آشامید و در همان موقع چناچه در مجالس ضیافت مرسوم است ما و عموم ملت فریاد زنده باد می‌کشیدیم. روزهای بعد در میدان یک ببر ویک اسب آبی و یک فیل کشت. بعد از ناهار در لباس گلادیاتور به جنگ مشغول شد… علاوه بر کف زدن معمولی، طبق دستوری که داشتیم فریاد می‌زدیم: تو صاحب‌اختیار ما هستی، تو اول شخص عالمی، تو خوشبخت‌ترینِ مردم هستی، تو فاتح هستی و همیشه فاتح خواهی بود». اما دورانت نسبت به روایت‌هایی که درباره کومودوس وجود دارد کمی تأمل و تردید می‌کند و می‌گوید که «ما نمی‌توانیم بدانیم تا چه اندازه این شگفتی‌ها که نقل کرده‌اند تاریخ است و تا چه اندازه انتقام»، زیرا عموم مورخان آن عصر از منظر آریستوکراسی، زندگی کومودوس را دیده‌اند و از وی برای آنچه می‌کرد آزرده بودند. آن‌ها کومودوس را «حیوان‌تر از حیوانی» توصیف کرده‌اند و تقریباً هیچ ویژگی مثبتی در شخصیت وی ندیدند. مثلاً گفته‌اند که یک بار گروهی از معلولان را یک جا جمع کرد و از آن‌ها به جای هدف تیراندازی بهره برد. یا اینکه گاهی هنگام خشم، با گرز بزرگی که داشت به سر طرف مقابل می‌کوبید. چقدر این روایت‌ها درست است؟ با قاطعیت نمی‌توان چیزی گفت. البته بی‌شک کومودوس مردی عیاش و ولخرج بود و از ظلم و خشونت هم ابایی نداشت.

بعد از اینکه توطئه‌ای واقعی را که برای قتل وی طراحی شده بود کشف و خنثی و عاملان آن را به سختی مجازات کرد، افراط و تفریط‌های او بیشتر شد. از آن پس، با بدگمانی و بی‌اعتمادی نسبت به همه چیز و همه کس بر امپراتوری فرمان راند و «آنقدر افراد صاحب‌مقام را به قتل رساند که اندکی بعد کمتر کسی باقی مانده بود که در زمان مارکوس اورلیوس مقامی داشته بوده باشد. سخن‌چینان که تقریباً مدت یک قرن ناپدید شده بودند باز به فعالیت پرداختند و طرف علاقه واقع شدند. و وحشتی جدید بر روم مستولی شد». حتی شماری از کسانی را که خود کومودوس به کار گماشته بود، قربانی خشم و هوس‌های وی شدند. مدتی وضع بدین منوال بود تا اینکه گروهی از کسانی که نامشان در فهرست اعدامی‌های جدید وجود داشت از تصمیم امپراتور باخبر شدند و به کومودوس شرابی سمی نوشاندند. برای شتاب بخشیدن به ماجرا ـ و رفع این نگرانی که شاید سم به کومودوس اثر نکند ـ نیز شخصی را فرستادند تا او را در حمام خفه کند (۱۹۲ م). کومودوس زمان مرگ سی و یک سال داشت.