تاریخ جهان

نقد و نظر

برده‌داری و مدافعانِ عقب‌مانده آن در ایالت‌های جنوبی امریکا

بسیاری از سفیدپوستان جنوب ایالات متحد امریکا که مخالف لغو برده‌داری بودند نه منافع اقتصادی در حفظ وضع موجود داشتند و نه از تمکن مالی برای خرید و نگهداری از بردگان برخوردار بودند. پس چرا برای حفظ و تداوم نظام برده‌داری جنگیدند؟

Read More
تقویم تاریخ

استالینگراد در محاصره؛ پایان خونین‌ترین نبرد جنگ دوم جهانی

تابستان ۱۹۴۱ نازی‌ها عملیات بزرگی را شروع کردند به قصد تسخیر مناطق نفت‌خیز قفقاز. آنان از سباستوپول گذشتند و استالینگراد را محاصره کردند. محاصره‌ای که بسیار بیشتر از محاسبات و پیش‌بینی‌های آلمانی‌ها طول کشید و به خونین‌ترین درگیری در میان نبردهای جنگ دوم جهانی تبدیل شد.

Read More
یادداشتها

رابین هود ، هراس سرخ و درسی از تاریخ ـ ماجرایی تأمل‌برانگیز از تاریخ امریکا

نیمه‌های نوامبر سال ۱۹۵۳ کمیته نظارت بر کتابهای درسی ایالت ایندیانا اعلام کرد داستان رابین هود، داستانی کمونیستی است و باید از برنامه درسی دانش‌آموزان این ایالت حذف شود. یکی از اعضای این کمیته می‌گفت طبق بررسی‌های ما داستان رابین هود داستانی منحرف است و مضامین کمونیستی آن باعث گمراهی دانش‌آموزان می‌شود.

Read More
تقویم تاریخ

چخوف درباره تولستوی می‌نویسد؛ «تولستوی به جای همه ما کار می‌کند»

وقتی کسی مثل تولستوی در ادبیات وجود دارد، نویسنده بودن آسان و خوشایند است؛ حتی اگر آدم مجبور به این اعتراف باشد که هیچ کاری نکرده و نمی‌کند، باز اوضاع چندان بد نیست، چرا که تولستوی به جای همه ما کار می‌کند. کار او پاسخ به تمام امیدها و انتظاراتی است که در برابر ادبیات قرار داده می‌شود.

Read More
یادداشتها

هیتلر و جاه‌طلبی‌هایش؛ برشی از کتاب جنگ هیتلر (۱۹۷۷) نوشته دیوید ایروینگ

آیا می‌توانیم جاه‌طلبی‌های واقعی هیتلر را بشناسیم. یکی از وابستگان نزدیک او که تا آخر به عنوان آجودان نیروی هوایی خدمت کرد تاکید کرده است که حتی هنگامی که ما برخی از سخنان شورانگیز هیتلر خطاب به پیروانش را می‌خوانیم، و احساس می‌کنیم به حقیقت نزدیک شده‌ایم، باید از خود بپرسیم: آیا این هیتلر واقعی بود؟

Read More
تقویم تاریخ

بهار پراگ و رفیق دوبچک؛ «گاهی اوقات زنده ماندن خود بزرگ‌ترین پیروزی است»

شبی از شب‌های تابستان ۱۹۶۸، حوالی ساعت سه بامداد گروهی از کارگران فولاد اسلواک مردی را دیدند که آهسته و تنها قدم می‌زد. وی را شناختند: رفیق دوبچک. دوبچک آنان را به غذاخوری کوچکی که آن وقت شب باز بود دعوت کرد و ساعتی را با آنان گذراند. به آنها گفت که در چند هفته اخیر، درست نخوابیده است و سپس وضعیت موجود را با دقت و حوصله برای‌شان توضیح داد.

Read More